۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

غزلی جدید از استاد علی نظمی تبریزی

بر سر کوی تو امشب گذری یافته ام
فرصت سجده به هر کوی و دری یافته ام
از لبش گر نکشم دست ، ملامت نکنی
گشته ام چون مگس ، آخر شکری یافته ام
پیر فرزانه ام امشب سخنی گفت کزو
من هم از بی خبری ها خبری یافته ام
دایم از عشوه ی آن شوخ نبودم محروم
گاهی از نخل محبت ثمری یافته ام
ساقی این باده چه بودست به من پیمودی ؟
که امشب از جام تو شور دگری یافته ام
گر من از کون و مکان بی خبرم خرده مگیر
باز در خلوت خود خوش کمری یافته ام
( نظمی ) از عمر عزیز آن چه طلب می کردم
آخر از صحبت صاحب نظری یافته ام
88/10/3

تسلیت

چو از رویت برادر رنگ و بو شد
نوای ناله ی ما کو به کو شد
دلم اندوه خود را در گلو کشت
ز چشم خواهران خون جو به جو شد
ستم کاری دوران سنگی افکند
که چون آلوده تیری در گلو شد
سیه شد روز روشن از غم هجر
حدیث داغ دل از گفتگو شد
ز هجران تو ( سرخی ) آن چنان است
که از زخم دلش تاب رفو شد
برادر گرامی جناب آقای جواد اسلام پناه
=================
در گذشت برادر گرامیتان مرحوم حاج بیوک ( نورالله ) اسلام پناه را به جنابعالی و خانواده ی محترم تسلیت عرض نموده و از خداوند منان برای بازماندگان صبر جزیل و برای آن مرحوم مغفور خلد آشیان جنت مکان طلب آمرزش می نماییم .
انجمن ادبی فردوسی تبریز

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

جدید ترین غزل استاد نظمی تبریزی


تنها مرا نه دیدن روی تو آرزوست
در هر کجا که می گذرم از تو گفتگوست
ساقی ! به حیرتم که چه پیموده ای مرا؟
صبح است و گریه های جگر سوز در گلوست
از جستجوی کعبه و بتخانه فارغم
من این نماز و سجده که دارم به کوی اوست
مطرب ! ز نغمه های دل انگیز لب مبند
بلبل به هر کجا که نشیند ، ترانه گوست
من سال ها در آتش غم سوختم ، ولی
از دست کس نسوخته ام ، یار شعله خوست
( نظمی ) غمین مباش که می دیر یاب شد
در بزم ما بیا که می اینجا سبو سبوست
28/9/88

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

همایش( کاوشی در شب یلدا)



همایش ( کاووش در شب چله )
دانشگاه تهران – دانشکده ی دارو سازی : استاد کزازی
شب يلدا، درازترين شب سال و يكي از بزرگترين جشن هاي ايرانيان است. ايرانيان همواره شيفته شادي و جشن بوده اند و اين جشن ها را با روشنايي و نور مي آراستند. آنها خورشيد را نماد نيكي مي دانستند و در جشن هايشان آن را ستايش مي كردند. در درازترين و تيره ترين شب سال، ستايش خورشيد نماد ديگري مي یابد. مردمان سرزمين ايران با بيدار ماندن، طلوع خورشيد و سپيده دم را انتظار مي كشند تا خود شاهد دميدن خورشيد باشند و آن را ستايش كنند. خوردن خوراكي ها و مراسم ديگر در اين شب بهانه اي است براي بيدار ماندن يكي از دلايل گرفتن جشن دراين شب زاده شدن ايزدمهر است.
مهر به معناي خورشيد و يكي از بغان ايراني و هندي است و تاريخ پرستش به سال ها پيش از زرتشت مي رسد. پس از ظهور زرتشت، اين پيامبر ايراني خداي بزرگ را اهوارمزدا معرفي كرد. ايزدان و بغان را به دو دسته اهورايي و ديواني تقسيم كرد. در باور زرشتي، بغان تيره اهورايي ستوده و بغان تيره ديواني نكوهيده شود. يكي از ايزدان اهواريي ، مهر ايراني و هني بود. مهر ايزدي نيك است و قسمتي از اوستا به نام او، نام گذاري شده است. در مهريشت اوستا آمده است: «مهر از آسمان با هزاران چشم بر ايراني مي نگرد تا دروغي نگويد.»ايزد مهر در يكي از شهرهاي خاوري ايران از دوشيزه اي به نام ناهيد زاده شد. پس از مدت اندكي كشور به كيش مهرپرستي گرويد. مهرپرستي از مرزهاي ايران فراتر و به رم رفت. پادشاهان رم به آن گرويدند و دين رسمي رم شد. «يوليانوس» يا «ژوليان» يكي از پادشاهان رومي گروه گروه مردم ترسا را به دين مهر مي كشاند و دعوت مي كرد. هنوز هم نيايش هاي اين شاه رومي با مهر برجاست. «اي پدر در آسمان نيايش مرا بشنو» «يوليانوس» در اين نيايش خدا را پدر مي نامد. اين اسمي بود كه ترسايان به تقليد از مهرپرستان بر خداي خود گذاشتند. روميان سال هاي بسيار تولد مهر و شب چله را جشن مي گرفتند و آن را آغاز سال مي دانستند. حتي پس از گسترش دين مسيحيت، باز كشيشان نتوانستند از گرفتن اين جشن ها جلوگيري كنند و به ناچار مجبور شدند به دروغ اين شب را زادروز تولد عيسي معرفي كنند تا روز 25 دسامبر را به بهانه تولد عيسي جشن بگيرند نه تولد ايزدمهر،‌ هنگامي كه به آيين و مراسم مسيحيان در كريسمس نگاه مي كنيم بسياري از نشانه هاي ايراني اين مراسم را در مي يابيم. ايرانيان قديم در شب چله درخت سروي را با دو رشته نوار نقره اي و طلايي مي آراستند. بعدها مسيحيان درخت كاج را به تقليد از مهرپرستان و ايرانيان تزيين كردند. مهر از دوشيزه با كره اي به نام آناهيتا در درون غاري زاده شد كه بعدها مسيحيان عيسي را جايگزين مهر و مريم را جايگزين آناهيتا قرار دادند. يكي ديگر از وام گيري هاي مسيحيان از مهرپرستان، روز مقدس مسيحي يعني يكشنبه است.Sunday به معني روز خورشيد يا مهر است كه روز مقدس مهرپرستان بود. ارنست رنان درباره آيين مهرپرستي گفته است:‌ «اگر عيسويت به هنگام گسترش خود بر اثر بيماري مرگ ماري باز مي ايستاد، سراسر جهان به آيين مهر مي گرويد

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

شب یلدا مبارک


تاریخچه شب یلدا

شرق شناسان و مورخان متفق القولند كه ایرانیان نزدیك به 2500 سال است كه شب یلدا آخرین شب پاییز و آذر ماه را كه درازترین و تاریك ترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار می مانند، در كنار یكدیگر خود را سرگرم می کنند تا اندوه غیبت خورشید و تاریكی و سردی روحیه آنان را تضعیف نكند و با به روشنی گراییدن آسمان (حصول اطمینان از بازگشت خورشید در پی یك شب طولانی و سیاه كه تولد تازه آن عنوان شده است) به رختخواب روند و لختی بیاسایند.
مراسم شب یلدا (شب چله) از طریق ایران به قلمرو رومیان راه یافت و جشن «ساتورن» خوانده می شد. جشن ساتورن پس از مسیحی شدن رومی ها هم اعتبار خود را از دست نداد و ادامه یافت كه در همان نخستین سده آزاد شدن پیروی از مسیحیت در میان رومیان، با تصویب رئیس وقت كلیسا، كریسمس (مراسم میلاد مسیح) را 25 دسامبر قرار دادند كه چهار روز و در سال های كبیسه سه روز بیشتر از یلدا (شب 25دسامبر) فاصله ندارد و مفهوم هر دو واژه هم یكی است. از آن پس این دو میلاد تقریباً باهم برگزار می شده اند.
آراستن سرو و كاج در كریسمس هم از ایران باستان اقتباس شده است، زیرا ایرانیان به این دو درخت مخصوصاً سرو به چشم مظهر مقاومت در برابر تاریكی و سرما می نگریستند و در خور روز؛ در برابر سرو می ایستادند و عهد می كردند كه تا سال بعد یك نهال سرو دیگر كشت كنند.
پیشتر، ایرانیان (مردم سراسر ایران زمین) روز پس از شب یلدا (یكم دی ماه) را خور روز و دی گان؛ می خواندند و به استراحت می پرداختند و تعطیل عمومی بود. در این روز عمدتاً به این لحاظ از كار دست می كشیدند كه نمی خواستند احیاناً مرتكب بدی كردن شوند كه میترائیسم ارتكاب هر كار بد كوچك را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ می شمرد. هرمان هیرت، زبان شناس بزرگ آلمان كه گرامر تطبیقی زبان های آریایی را نوشته است كه پارسی از جمله این زبان ها است نظر داده كه دی- به معنای روز- به این دلیل بر این ماه ایرانی گذارده شده كه ماه تولد دوباره خورشید است. باید دانست كه انگلیسی یك زبان گرمانیك (خانواده زبانهای آلمانی) و از خانواده بزرگ تر زبان های آریایی (آرین) است. هرمان هیرت در آستانه دی گان به دنیا آمده بود و به زادروز خود كه مصادف با تولد دوباره خورشید بود، مباهات بسیار می كرد.
فردوسی به استناد منابع خود، یلدا و خور روز، را به هوشنگ از شاهان پیشدادی ایران (كیانیان كه از سیستان پارس برخاسته بودند) نسبت داده و در این زمینه از جمله گفته است:
كه ما را ز دین بهی ننگ نیست
به گیتی، به از دین هوشنگ نیست
همه راه داد است و آیین مهر
نظر كردن اندر شمار سپهر
آداب شب یلدا در طول زمان تغییر نكرده و ایرانیان در این شب، باقیمانده میوه هایی را كه انبار كرده اند و خشكبار و تنقلات می خورند و دور هم گرد هیزم افروخته و بخاری روشن می نشینند تا سپیده دم بشارت شكست تاریكی و ظلمت و آمدن روشنایی و گرمی (در ایران باستان، از میان نرفتن و زنده بودن خورشید كه بدون آن حیات نخواهد بود) را بدهد، زیرا كه به زعم آنان در این شب، تاریكی و سیاهی در اوج خود است.
واژه یلدا، از دوران ساسانیان كه متمایل به كارگیری خط (الفبای از راست به چپ) سریانی شده بودند به كار رفته است. یلدا- همان میلاد به معنای زایش- زاد روز یا تولد است كه از آن زبان سامی وارد پارسی شده است. باید دانست كه هنوز در بسیاری از نقاط ایران مخصوصاً در جنوب و جنوب خاوری برای نامیدن بلندترین شب سال، به جای شب یلدا از واژه مركب شب چله (40 روز مانده به جشن سده، شب سیاه و سرد) استفاده می شود.خور روز (دی گان)- یكم دی ماه- در ایران باستان در عین حال روز برابری انسان ها بود. در این روز همگان از جمله شاه لباس ساده می پوشیدند تا یكسان به نظر آیند و كسی حق دستور دادن به دیگری را نداشت و كارها داوطلبانه انجام می گرفت، نه تحت امر. در این روز جنگ كردن و خونریزی، حتی كشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود. این موضوع را نیروهای متخاصم ایرانیان می دانستند و در جبهه ها رعایت می كردند و خونریزی موقتاً قطع می شد و بسیار دیده شده كه همین قطع موقت جنگ، به صلح طولانی و صفا انجامیده بود .

محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر

آمد از کرب بلا یاران ندا
سوی جانان می شود شاه وفا
همرهش شیران جنگی بی هراس
می روند از مروه تا کوی صفا
گر چه چشم خسته را خواب آرزوست
می رود همراه دل تا نینوا
ماه نو سر در گریبان چون کمان
تیر یک رنگی پراند درهوا
در پسش گل چهرگان باغ عشق
پیش رویش صد هزاران اشقیا
هر طرف آیاتی از لب تشنگی
دم به دم نجوای گوش مقتدا
می طراود دیده اش آب فرات
لیک در خاطر ندارد جز دعا
آتش نامردمان جیره خوار
شعله باران می کند فرش و سما
خون بهای عزت و آزادگی
می شود با خون اصغر ها ادا
ظهر عاشورا در آن دشت ستم
جان به جانان می سپارند اولیا
وای دل ( سرخی ) که در دریای خون
پای هفتاد دوسر شد نیزه ها

۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

عید سعید غدیر بر تمام مسلمین جهان مبارک باد

عید سعید غدیر بر تمام مسلمین جهان
مبارک باد

۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

فیلم ترسناک

اوباما ! انسانی؟

غزلی جدید از جعفر سرخی


دست گلچین


دوش در آیینه بر پیشانیم چین دیده ام
چهره ی شاداب هستی را چه مسکین دیده ام
دیده ی بینا سیه بین گشته از آه و فغان
اشک را بر مردمان دیده بالین دیده ام
آشنایی با من ای عکسی که در آیینه ای
یادم آمد دی تو را با زلف پر چین دیده ام
گنج قارون و قناعت هر دو در آیینه است
آن یکی نزد شهان ، دست گدا ، این دیده ام
تار موهای سپیدم گفت در آیینه دوش
وه جوانی را خراب از برف سنگین دیده ام
قاب آیینه ز اشکم گشته ( سرخی ) خیس ازآن
غنچه ی نشکفته را در دست گلچین
دیده
ام

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه


یاحسینی شعری از جعفر سرخی به مناسبت نزدیکی ماه محرم

یاحسینی یا حسینی یا حسینی

غزلی تازه از رنجی تبریزی به مناسبت ورود آقای دکتر احمدی نژاد ریاست جمهور به خطه ی آذربایجان شرقی در سومین سفر خود


این غزل به مناسبت تشریف فرمایی ریاست محترم جمهور به استان آذربایجان شرقی در سومین سفر استانی در خدمت ایشان قرائت گردید که مورد توجه قرار گرفت و از طرف ریاست جمهور آقای دکتر محمود احمدی نژاد و نیز از طرف بنیاد شهید توسط سردار جمشید نظمی مورد تشویق قرار گرفتند .
=========================================
از کجا باید سخن آغاز کرد
دفتر خونین دل را باز کرد
باید اینک شعر را معنا کنیم
چامه ای با رنگ خون انشا کنیم
ای قلم ، بنویس از یاران عشق
از رشادتهای سرداران عشق
لحظه های تلخ و شیرین داشتیم
روزهای شاد و غمگین داشتیم
ای برادر خود چنین می خواستیم
زخم ترکش بر جبین می خواستیم
خود بر آن بودیم تا بی سر شویم
از شهادت لاله ی پرپر شویم
ای قلم ! امشب مرا یاری نما
خون دل بر دفترم جاری نما
زانکه امشب از جنون خواهم نوشت
از درفش و تیغ و خون خواهم نوشت
ای سوارانی که جان را باختید
تا شفق با مرکب خون تاختید
بیمتان هرگز نبود از جنگ و خون
سفره گستردید در دشت جنون
عشق را از کربلا آموختید
آتشی در سینه ها افروختید
با شما در آن فراسو دیده ایم
مرگ با خود روی در رو دیده ایم
دیده ایم آری برادر دیده ایم
زخم ها در پیکر و سر دیده ایم
دیده ایم آری برادر مرگ را
بر زمین افتادن صد برگ را
زخم تیر و ترکش خمپاره ها
لاله های پرپرو صد پاره ها
تا افق در جاده ره پیموده ایم
جبهه بر خاک شهادت سوده ایم
هشت وادی بود دوشادوش ما
بیرقی مجروح در آغوش ما
دست بر دست این علم گردیده است
بس علمدار دلاور دیده است
باکری بوده ست پرچمدار عشق
نیست دیگر پیش ما سردار عشق
ای گل من بوی یاران داشتی
بوی سبز نوبهاران داشتی
بی تو باغ ماجراحت دیده است
باغ ما،فصل شهادت دیده است
بوی غربت می دهد این سرزمین
شهر ما صد زخم دارد بر جبین
چشم بر راه تو دارم تا غروب
ای تو رشک ماه خورشید جنوب
دیگر از دل انتظار صبر نیست
آسمان دیده ام بی ابر نیست
گریه هایم رنگ خون دارد هنوز
خون دل از دیده می بارد هنوز
در دلم طوفان غم بر پا شده ست
دامن از خونابه چون دریا شده ست
خواب را امشب به چشمم راه نیست
هیچکس از درد من آگاه نیست
ای دریغا ! کاروان عشق رفت
(( باکری )) آن ساربان عشق رفت
کاروان رفته ست ما جا مانده ایم
در کویر تشنه تنها مانده ایم
شوق پرواز و رهایی داشت او
رو به کوی آشنایی داشت او
او خدایی بود و سوی او شتافت
چهره گلگون ، سوی کوی او شتافت
اینک ای دل ، آن گل پرپر کجاست؟
فاتح (( فتح المبین )) (( خیبر )) کجاست ؟
او وصال یار در سر داشته است
روزگاری دیده بر در داشته است
وصل جانان بود عمری آرزوش
دید دلبر را شبی در روبروش
جان سپرد آخر به جانان وصل شد
تا گذشت از فصل هجران ، وصل شد
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

انفجار هسته ای



انفجار هسته ای


تعریف انفجارانفجار اعم از عادی یا هسته ای عبارتست از رهایی مقدار زیادی انرژی در مدت زمانی بسیار کوتاه و در فضای محدود .
ساختار انفجاری هسته ایدر انفجار هسته ای حرارت و فشار حاصل از اندازه ای است که جرم بمب و همه مواد موجود در فضای مزبور را در آن واحد زمان بصورت توده ای از گاز داغ ، ملتهب و فشرده در آورده و تشکیل گوی آتشین که در حدود چند میلیون درجه حرارت است می دهد این گوی آتشین بلافاصله انبساط کرده و به لایه های بالای جو صعود می کند.انبساط سریع گوی آتشین فشار اطراف خود را بالا برده و موج انفجاری بسیار شدیدی و یا موج ضربه فوق العاده ای در زمین یا آب یا در زیر زمین ایجاد می کند که اثر تخریبی انفجار مربوط به آنها ست .
مشخصات انفجاری هسته ای- در نزدیکی انفجار سرعت موج از یک کیلومتر درثانیه یعنی هزارها کیلومتر در ساعت بیشتر است .- قسمت عمده ای از انرژی انفجار بصورت حرارت و نور آزاد می شود که در منطقه وسیعی ایجاد آتش سوزی نموده و حتی در فاصله های دورتر سبب سوختگی در پوست بدن موجودات زنده ای که در معرض آنها قرارگرفته باشند می گردد .- مقدار زیاری اشعه نامریی هسته ای به نام تشعشع هسته ای اولیه بوجود می آید که قدرت نفوذی فوق العاده ای داشته و بر حسب شدت تشعشع آنها آثار بیولوژیکی تشعشعات هسته ای وخیم یا کشنده در موجودات زنده بوجود می آورند .- مواد حاصل از انفجار های هسته ای به شدت رادیو اکتیو بوده ومنطقه وسیعی را بطوری الوده می سازد که بر حسب نزدیکی یا دوری از مرکز انفجار تامدتی غیر قابل سکونت خواهند بود مانند هیروشیمای ژاپن .- در انفجارهای معمولی درجه حرارت در مرکز انفجار به حدود ۵۰۰۰ درجه سانتیگراد درمورد انفجارهای هسته ای به ده ها میلیون درجه می رسد .
حوزه انفجارهسته ایقطر کره آتشین از بمب هسته ای یک مگاتنی در یک هزارم ثانیه به حدود ۱۵۰ متر رسیده ودر هر ثانیه به حداکثر اندازه خود که حدود ۲۰۰۰ متر است می رسد و پس از یک دقیقه نسبتا سرد شده و روشنایی خود را از دست می دهد این زمانی است که انفجار ۷ کیلو متر صعود کرده است برای تصور میزان درخشندگی آن کافیست اشاره کنیم که :- از فاصله یکصد کیلومتری از نور خورشید در وسط روز درخشنده تر است .- در پاره ای از آزمایش ها که در طبقات بالای جو انجام گرفته نور حاصله از فاصله ۱۰۰۰ کیلومتری محسوم بوده است که تحت بعضی شرایط این نور می تواند موجب کوری موقتی یا سوختگی دایمی شبکیه چشم شود .- در موقع آزمایشات هسته ای در معرض بودن تصادفی اشخاص موجب سوختگی شبکیه چشم درمسافت ۱۰ مایلی در سلاح ۲۰ کیلو تنی شده است .- گوی آتشین همانطور که به سرعت بزرگ شده و صعود می کند تغییر شکل داده و پهن تر می شود ضمناً هوا و خاک و عناصر دیگر را از پایین به داخل خود می مکد و به همین ترتیب دنباله ای از غبار تشکیل می شود که گوی آتشین را به زمین وصل می کند کره آتشین بتدریج سرد شده و بصورت ابری متلاطم در می آید که ابتدا سرخ رنگ بوده و بعد سفید می شود در این حال با دنباله خود شکل قارچی به خود می گیرد .
تخریب بعد از انفجار هسته ای- چنانچه انفجار در سطح زمین یا نزدیکی آن اتفاق بیافتد مقدار زیادی خاک و شن و مواد مختلف بخار شده و همراه با گوی آتشین بالا می روند یک صدم انرژی سلاح مگاتنی در تر کش سطحی کافی است که ۴۰۰۰ تن خاک و شن و سنگ را بخار نماید این مواد که بدین ترتیب به داخل گوی آتشین کشیده شده با مواد رادیو اکتیو مخلوط می شوند و ابر اتمی قارچ شکل انفجارات اتمی را شکل می دهند ذرات این باد بتدریج به زمین بازگشته و یا در اثر برف و باران به زمین ریخته خواهد شد این عمل ریزش اتمی نامیده شده و منبع تشعشعات باقیه خواهند بود .- در انفجارهای زیر آبی مقدار زیادی آب بخار خواهد شد یک صدم انرژی سلاح یک مگاتنی کافیست که ۲۰۰۰۰ تن آب را بخار کند .- انفجار زیر زمینی اتمی ایجاد تکانهایی مانند زمین لرزه می نماید در اثر این لرزش و جابه جاشدن قسمتی از سطح زمین خرابی بوجود می آید اما انرژی یک زلزله قوی با انرژی یک میلیون بمب اتمی برابر است!
تقسیم بندی انرژی انفجار سلاح اتمیمجموع انرژی حاصله که به نام قدرت بمب نامیده می شود به سه اثر اولیه تقسیم می شود . گرچه تقسیم بندی انرژی تا اندازه ای به نوع سلاح و سوختنش وشرایط انفجار بستگی دارد ولی بطور کلی بصورت زیر تقسیم بندی می شود .- ۵۰% انرژی به توسط موج انفجاری یا موج ضربه حمل می شود .- ۳۵% انرژی را تشعشع حرارتی و امواج نورانی در خود دارند .- ۱۵% انرژی را تشعشع هسته ای ( ۵% تشعشع ابتدایی ۱۰% تشعشع باقیه ) دارد.منبع: http://atwis.com

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

غزلی از جعفر سرخی

آشنا با خود اگر خواهی کنی جانانه را
( اول از بیگانه باید کرد خالی خانه را )
یک نظر ای ماه رو در کار دل سرگشته کن
گر چه از مهتاب می باید حذر دیوانه را
ره ز کعبه بردم آخر بر در بتخانه ها
جای مسجد بر گزیدم عاقبت میخانه را
می ز بیم محتسب یاران چه پنهان می خورید
در فلک باید کنیم این طفل مکتب خانه را
گر گریزم واعظ از پند تو هیچم عیب نیست
سعی موران می کند ویران اساس خانه را
گردش آن نر گس مستانه مستم کرده است
به که ساقی کم کند پیمودن پیمانه را
ساقی میخانه امشب چون حریف ما نشد
وقف پیمانه کند ( سرخی ) خم و خمخانه را

غزلی جدید از جعفر سرخی

از نگاه غیر چون پوشم نگاهت جان من
می زند تیشه به جانم این غم پنهان من
قصد جانم گر کند ابروی کج پیمان کنم
کج مکن ای ماه رو !چون زلف خود پیمان من
تیر مژگان تو را با خون دل رنگین کنم
تا بر آید آرزوی سینه ی سوزان من
بس که خون دل خورد چشمم ز ههجران رخت
مردم چشمم نماید بحر خون ، دامان من
بر سر چاه زنخدان کاروان ها خفته است
تا به کی در چاه ماند یوسف کنعان من
شد دوای درد ( سرخی ) نوش خند لعل تو
همتی کن ای طبیب درد بی درمان من

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

تسلیت

تسلیت
==================
خانواده ی محترم مرحوم جناب آقای ملازاده
---------------------------
مصیبت وارده را به آن خانواده ی گرانقدر و گرانسنگ از طرف انجمن ادبی فردوسی صمیمانه تسلیت عرض می کنم و از آن جایی که دنیای مطبوعات انسانی بسیار شریف و همکاری بسیار ارجمند را از دست داده است به حضور آن یاران گرامی نیز تسلیت عرض می کنم و از خداوند بزرگ برای بازماندگان و همکاران و مخصوصا خانواده ی ارجمندش طلب صبر جزیل می نمایم .
باقلبی آکنده از اندوه و احترام :جعفر سرخی

تسلیت

تسلیت
================
استاد گرامی جناب آقای آرش آزاد
در گذشت همکار گرامیتان مرحوم جناب آقای ملازاده را به حضور جنابعالی و همکاران عزیزتان را از طرف خود و انجمن ادبی فردوسی تسلیت عرض می کنم .
باتقدیم احترام : جعفر سرخی

جناس زنده از خداوندگار جناس استاد پایگذار

بشنو از نی چون حکایت می کند...

زندگی نامه ی استاد پایگذار به روایت یاران



زندگينامه شاعر جناس گوی ایران – " نصير " پايگذار سال تولد 11 / 11 / 1311

===================================

زندگينامه شاعرتبريز – " نصير " پايگذار سال تولد 11 / 11 / 1311نصير پايگذارمتخلص به " نصير " در يازدهم بهمن ماه سال 1311 متولد شد. پدرش مهدي كارمند راه آهن بود.ابتدائي و متوسطه را در شهر مرند و دانشسراي مقدماتي را در تبريز به پايان رسانيده و به عنوان معلم در شهر مرند شروع به كار كرد. يك سال رئيس تربيت بدني مرند بود و به تبريز منتقل شد و در سال 1342 از دانشكده ادبيات تبريز در رشته زبان و ادبيات فرانسه ليسانس گرفت و در دبيرستانهاي دخترانه و پسرانه تبريز – انستيتو بازرگاني، انستيتو تكنولوژي، مركز مربي كودك، دانشسراهاي مقدماتي و راهنمائي تحصيلي، دانشگاه تبريز به تدريس تربيت بدني و ژيمناستيك و زبان فرانسه

پرداخت. مدتي مدير مسابقات دانشگاه تبريز بود. در سال 1361 از آموزش و پرورش تبريز بازنشسته شد. مدت 10( ده ) سال در دانشگاه آزاد اسلامي به طور قراردادي در سمت هاي مختلف خدمت كرد و مدتي تدريس تربيت بدني ميكرد يك سال نيز در دانشگاه نبي اكرم ( ص ) تدريس تربيت بدني كرده است. در سال 1382 از دانشگاه آزاد اسلامي تبريز بازنشسته شد.وي مدتي انجمن شعر شهريار دانشگاه آزاد اسلامي تبريز را مديريت مي كرد.نصير مدت 12 سال در سمت رئيس هيئت ژيمناستيك آذربايجان شرقي و مدتي نيز نايب رئيس فدراسيون ژيمناستيك ايران بود. وي دوبار به دعوت دولت آلمان به عنوان رئيس هيئت ژيمناستيك آذربايجان شرقي در جشنهاي بزرگ بين ا
لمللي ( ژيمناسترادا ) در شهرهاي برلين و هانور آلمان شركت كرده است.وي شعر سرودن را از كلاس پنجم ابتدائي شروع كرد و اغلب انشاهاي خود را منظوم مي نوشت.در سال 1369 اولين كتاب شعر نصير به نام تاريمين تئللري و اشك شمع در دو زبان فارسي و تركي منتشر شد و بزودي ناياب شده و به چاپ دوم رسيد.در سال 1379كتابهاي : جلوه هاي جناس در شعر فارسي ( تك بيتي و دو بيتي هاي جناس ) باللي باياتيلار و ايپك خياللار از اين شاعر چاپ و پخش گرديد.وي در اشعار خود از صنعت جناس بهره فراوان برده است. آقاي دكتر منوچهر مرتضوي تاريخ نگار نامدار عارف و
حافظ شناس بزرگ درباره نصير مي گويد:" شعرهاي جناس تركي نصير هر يك، يك شاهكار بوده و اشعار جناس فارسي نصير حال و هواي ديگري دارد. يك بيتي ها و دوبيتي هاي جناس ايشان در ايجاد موسيقي و آهنگ و زيبايي كلمات بي نظير بوده و موجب غني تر شدن زبان و ادبيات شده است. نصير راستي ام الجناس است "نصير درباره خود ميگويد: جناس در شعرهاي فارسي و تركي من در خواب و بيداري جاريست و هميشه اگر هم خودم نخواهم جناس در شعرهايم صيرورت دارد و اين موجب لذت من مي شود. آقاي دكتر اكبري حريري از فضلاي شهر تبريز و استاد دانشگاه تبريز " نصير " را الهه جناس و ايهام لقب داده است. دكتر عباسعلي رضايي كه از ادباي شهر تبريز هستند " نصير " را سلطان شعر جناس خوانده اند.جناب آقاي يحيي شيدا شاعر و نويسنده و محقق و ژورناليست نامي در كتاب " تاريمين تئللري " بو مجموعه يه بير گيريش : چنين مي نويسد: "نصير " مدت هاي مديدايست از دشوارترين صنعت شعر بهره برده و در اين راه نيز به تجربه خود مي افزايد، آنهم صنعت جناس است. ميدانيم كه شعر جناس از صنايع بسيار مشكل بشمار مي آيد و در اين باره علاوه بر استعداد شاعري قريحه ديگري بسيار ضروريست." نصير " از امثال فولكلورهاي بي حد و مرز شعر تركي بينهايت بهره برده و اين ابتكار به كلمات ايشان قوت و قدرت بخشيده است. "
نصير " در ادبيات خلق از " باياتيلار " غافل نمانده و با سرودن باياتيهاي پر محتوا به خزينه ادبيات ما ظريفترين مرواريدها را پخش كرده است.جناب آقاي دكتر ترابي ( حلاج اوغلو ) جامعه شناس بزرگ آسيا در مجله وارليق 1369 شماره 4 شعر تاريمين تئللري يا " تاريمين اينجه تئللري " شعر مجموعه سينه بير باخيش چنين مي نويسد:در موقع خواندن شعر " نصير " انسان چنين تصور مي كند كه از سيماي شعر شاعر جناس مي بارد. و يا شاعر در مجلس زيباييها و زيبايان رشته هاي جواهرنشان شعر را به گردن عروس ادبيات ايل آويخته و مرواريدهاي درخشان را بر سر او شاباش مي كند. و در يك جمله اگر بگوييم كه جناس بزرگترين امتياز شعر "نصير " و هنر برجسته و فهم شاعر است باز هم هيچ اغراق نكرده ايم كه اگر بگوييم " نصير " به اوج قله شعر جناس دست يازيده است.روان شاد آقاي احمد شايا " آلاو " شاعر و محقق و نويسنده چيره دست كه در كلاس دوم متوسطه معلم نصير بود. در روزنامه ديواري " مشعل " كه هفتگي منتشر ميشد و نصير خود يكي از گردانندگان آن بود نوشته بود : " با اين قريحه و استعداد نصير " در آينده يكي از شعرا و نويسندگان بزرگ خواهد بود ".نشريه " حازار شعر آخشاملاري " شبهاي شعر خزر استانداري استان الازيق تركيه در قسمت بيو گرافي نصير مي نويسد: به وضوح مي توان گفت كه تا به امروز كسي در زبان فارسي و تركي به اندازه ايشان شعر جناس نسروده و نيز به اندازه ايشان عاقلانه با كلمات بازي نكرده است. بدين سبب در ايران نصير پايگذار را آقاي شعر جناس ناميده اند. نتيجه اين كه " نصير " را آقا، پدر، مادر، سلطان و الهه شعر جناس و ايهام ناميده اند.كتاب " فارسي عمومي " كه در دانشگاه آزاد اسلامي تبريز تدريس مي شود يك صفحه اش را هم به " نصير " اختصاص داده و از اشعار جناس ايشان به عنوان شاعر جناس گوي معاصر نام برده است.اشعار جناس ايشان ده ها بار از شبكه هاي چهار و پنج تلويزيون و همچنين از تلويزيونهاي اروميه، و راديو تلويزيونهاي تركيه، نخجوان، باكو، نروژ و اكثر كشورهاي ترك زبان بارها پخش شده است.وي به عنوان نماينده شعراي ترك زبان ايران دو بار به دعوت استانداري استان الازيق به تركيه سفر كرده و به برنامه هاي بسيار موفقيت آميزي داشته است.وي دوبار يكي به دعوت وزارت امور خارجه ايران به مناسبت افتتاح سر كونسولگري ايران در جمهوري خود مختار نخجوان در پارلمان آنجا با اشعار خود شوري به پا كرده و يك بار هم به دعوت اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي تبريز در نخجوان برنامه موفقيت آميزي داشته است.كتاب " اشك اسب " داستانهاي واقعي نصير در سال 1382 از طرف سازمان ملي جوانان ايران اثر برگزيده انتخاب شده و به دريافت لوح تقدير و جوايز نفيسي نايل شده است." نصير " چندين سال با هفته نامه فرهنگ آفرينش دانشگاه آزاد اسلامي به عنوان خبرنگار، شاعر و نويسنده با آن هفته نامه همكاري داشته است و بارها مورد تقدير قرار گرفته است وي مدت يك سال با ماهنامه " جوالدوز " كه به مديريت خانم زهره وفايي در تبريز منتشر ميشد همكاري داشته و به نامهاي: يولسوز، تورآتان " نصير " و كم رو در آن مطالب طنز، شعرهاي جناس فارسي و تركي و داستان نوشته است و در آن ماهنامه از ايشان مطالب بسيار جالب و دلچسب چاپ و منتشر شده است. نصير در اكثر روزنامه ها شعر و مطلب مي نويسد و با روزنامه عصر آزادي تبريز همكاري نزديك دارد. اشعار جناس نصير سبب غني تر شدن زبانهاي فارسي و تركي شده و او با اشعار جناس خود هزاران لغت زيبا و بديع و جالب به اين دو زبان به ارمغان آورده است. به جرات مي توان گفت كه صنعت شعر جناس را در فارسي و تركي از خواص به عوام هديه كرده و توده را با زيبائيهاي شعر جناس آشنا و علاقمند كرده است. وي در سال 1356 ازدواج كرده و ثمره آن يك پسر و يك دختر مي باشد پسرش مهدي خلبان هواپيمايي كشوري و دخترش در رشته كامپيوتر فارغ التحصيل شده و هم اكنون در يك كار هنري اشتغال دارد.همسرش خانم غزال اكبري، مرحوم دبير ورزش دبيرستانهاي تبريز بوده و يكبار هم به دعوت دولت آلمان به شهر هانور سفر كرده و در جشن بين المللي بزرگ ژيمناستيك شركت كرده بود. " نصير " در حادثه اي ايشان را از دست داد و يك ضربه سخت و جبران ناپذيري به نصير وارد كرد. روانش شاد باد. وي هميشه ميگفت با اينكه دلم مي خواهد صد سال عيش و زندگاني كنم ولي آرزو دارم جوانمرگ شوم اين مطلب را ده ها بار تكرار كرد و اين خود يك تضاد بود و او به ناچار در سال 1364 چنين سرود:زنم ميــگفت دارم آرزويي كنم صد سال عيش و زندگانيولي وقتي اجل آيد سراغم بميرم در كمـــال نوجـــوانيكتاب هاي : اشك اسب ( داستانهاي واقعي ) – ناردانالار ( دو بيتي هاي تركي جناس ) – قيزيل سالخمي ( سئچيلميش لر ) كليات ديوان فارسي – كليات ديوان تركي از ايشان آماده چاپ مي باشند نصير اخيراً اقدام به داير كردن سايت به نام خود كرده است:WWW.Jeanas.ir

۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

غزل



می آمده بود و در به در در می زد

بر کلبه ی کوچک دلم سر می زد

جز باده کسی سراغ دل را نگرفت

آن روز که غم به سینه خنجر می زد

بنشین

========
آمدی راحت جانم بنشین
بنشین سرو روانم بنشین
تو بیا شکوه ی دل باز کنم
گر چه دانم نتوانم بنشین
بنشین تا به رخت برگ گلم
ژاله از دیده فشانم بنشین
بنشین و بنشان جوش و خروش
از دل و روح و روانم بنشین
تا که بینم نظری روی تو را
بنشین راز نهانم بنشین
بنشین ازدل (سرخی)غزلی
بشنو شعر روانم بنشین

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

غزلی ترکی از استاد پایگذار



یک شعر ترکی از استاد پایگذار

==========================


كــاش‌ گــئده‌ گَلـــمه‌يـــه‌ بو ســينه‌مه‌ بيرده‌ نَفَسيم‌


چوْخ‌ قارانليقدي‌ قفس‌ چيخدي‌ جانيم‌ باتدي‌ سسيم‌


كاش‌ كي‌ زيـندانـدادا يــالــقــيـزليقا بير درمـــان‌ اوْلا


واردي‌ نه‌ درديــمـــه‌ درمــان‌ نه‌ده‌ بــيــر دادرســيـم‌


بير قـفس‌ گوشـــة‌ ويــرانـه‌ده‌ ويـــران‌ كــؤنـــولــــه‌


اوْخــشـوري‌ زيـنـدانا آز چــوخ‌ بو داراشليق‌ قفسيم


‌دوْيموشــام‌ بوْ ياشـاماقدان‌ نفسيم‌ سايه‌، دوشوب‌


بوُيوُموش‌ گر ياشــاماِق ايسـته‌ميرم‌ اوْلــدو، بسيم‌


يوْلــــونوب‌ قوْل‌ قاناديم‌ سانكي‌ سينيب‌ بال‌ و پريم‌


قالدي‌ سينه‌م‌ ده‌ گوزل‌ آرزيلاريــم‌ خوْش‌ هوسـيــم‌


هر كسين‌ اوْلماسـا امـــيــدي‌ حــايــاتـــيــندا، بوُراخ‌


دئمه‌ بــيــهــوده‌ يئره‌ من‌ نـــه‌ رواديــر تــلــه‌ســيــم‌


هــئـــچ‌ مــنـي‌ قوْرخودا بيلمز نه‌ شكنجه‌، نه‌ اؤلوم


‌ســؤيــودون‌ يــاپراقي‌ تك‌ بس‌ نييه‌ هر يئلدن‌ اسيم


‌قــفســيــم‌ اوْلسادا پولاد گــركـــدير چــالــيــشــام‌


ديــرنــاغــيــم‌ يا كـي‌ ديشيم‌له‌ اوْنو هّمت‌له‌ كسيم‌


بو قارانليق‌ گــئــجــه‌ گئدمــك‌له‌ قفس‌لر سيناجاِق


گــتــيــرر مــژده‌ «نـصـيـر»آ بــو سـحر گلسه‌ نسيم‌

غزلی جدید



لب یار است و یا جام

============
طرف باغ و لب جو ، مجلس جام است اینجا
صحبت از میکده و شرب مدام است اینجا
لب نهادم به لبی مست ، ندانستم و لیک
لب یار است و یا جام ، کدام است اینجا
خرقه ام گر چه کنون رهن در میکده هاست
رای ساقی چه بود طرفه کلام است اینجا
ناصح ار تو به نکردیم در این عهد چه باک
عهد ما با می و میخانه مدام است اینجا
( سرخی ) از حسن رخ ساقی میخانه بگو
نقل قول سخن شیخ حرام است اینجا
عروسیست
==============
با رفتن زمـستان ، هر دانه را عروسیست
در کوی می فروشان ، پیمانه را عروسیست
با کــاروان لیلی، ســالار کـاروان گفت
در بدر کامل امشب دیوانه را عروسیست
بازار وهم گرمست زآن رو در ایــن زمانه
با زاهـد ریــایی ، افسانه را عروسیست
افسرده دل نشستند ، در بــزم، میگساران
دردست شیخ و زاهد ، صددانه را عروسیست
از جـام مانده نامی از می حکایتی نیست
مستان چه چاره جوییم؟میخانه را عروسیست
خون است اشک دیده ، ( سرخی ) چه سان بگویم
با مرگ آشنایان ، بیـــگانه را عروسیست
ـ ـ ن ـ ن ـ ـ ـ ـ ن ـ ن ـ ـ

غزلی جدید

gafar sorkhi

ای فدای چشم تو...
================
ای فدای چشم تو خمخانه ها

کشته ی شمع رخت پروانه ها

چشم مست می فروشت هر که دید

از نظر می افکند پیمانه ها

حلقه ی زنجیر زلفت ای پـری

در پی خود می کشد دیوانه ها

سینه را صد پاره کردند ای عجب

در خم زلف سیاهت شانه ها

از سر شب تا سحر افسونگرا

گویم از خال لبت افسانه ها

هم چو مجنون می شود روزی یقین

غصه ی ما قصه ی ویرانه ها

از غم (سرخی) چه پرسی ؟ کو فتاد

واله و حیران در میخانه ها