۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

غزلی جدید

gafar sorkhi

ای فدای چشم تو...
================
ای فدای چشم تو خمخانه ها

کشته ی شمع رخت پروانه ها

چشم مست می فروشت هر که دید

از نظر می افکند پیمانه ها

حلقه ی زنجیر زلفت ای پـری

در پی خود می کشد دیوانه ها

سینه را صد پاره کردند ای عجب

در خم زلف سیاهت شانه ها

از سر شب تا سحر افسونگرا

گویم از خال لبت افسانه ها

هم چو مجنون می شود روزی یقین

غصه ی ما قصه ی ویرانه ها

از غم (سرخی) چه پرسی ؟ کو فتاد

واله و حیران در میخانه ها

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر