۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

از ساحل ارس تا ساحل اروند رود

به سوي اهواز
سفر روز بيست نهم اسفند 1388 از شهر تبريز به مقصد كرج آغاز شد و روز دوم فروردين از تهران رهسپار ديار خوزستان شديم - اولين سفر ما به ديار قهرمانان جنگ بود - به سرزمين خوزستان - هر چند بليط قطار با زحمت و دلهره از بود و نبود نصيبمان شده بود ولي واقعا خوش شانس بوديم كه در آن ترافيك سنگين مسافرت توانسته بوديم يك كوپه ي چهار تخته دربست در اختيار داشته باشيم و از اين نظر چه رفت و چه بر گشته مان از نظر وسيله ي بسيار راحت بوديم - من بودم و همسرم كه ايشان نيز دبير بازنشسته هستند و دخترمان .
وقتي به اهواز رسيديم از خوش شانسي راننده ي تاكسي محل اسكان را مي شناختند و ما را مستقيم بردند و جلوي ستاد اسكان ناحيه يك اهواز پياده كردند . اولين چيزي كه جلب نظر كرد شلوغي محل اسكان بود و گفت و گوي مسافران تازه رسيده كه همه بدون استثنا به دنبال بهترين جا بودند و چه زيبا و خونسرد مسول اسكان كه از خوشانسي در آن جا بودند و از عرق چهره اش معلوم بود در تكاپوي بيست و چهار ساعته است جواب مي دادند . خلاصه اين كه گفتم جناب رئيس بدون وسيله هستم و من هم جاي خوبي مي خواهم و ايشان هم با خونسردي و لبخند فرمودند خوب يه جاي خوب و تميز در مركز شهر داريم آن هم مال شما فعلا يك چايي صرف كنيد و البته شام هم مهمان ما هستيد و اشاره كرد ند به نزديك درب ورودي كه سماور بزرگي نهاده بودند و من هم فكر كردم ايشان شوخي مي كنند ولي بعد از صرف يك چايي بسيار دلچسب شخص محترمي كه حتي اسم ايشان را هم نمي دانستم و نپرسيدم وسايل ما را داخل ماشيني نهادند و چند دقيقه بعد جلوي مدرسه ي كوثر پياده مان كردند و به سرايدار مدرسه هم سفارشي كرده و بدون اين كه فرصت تشكر از ايشان را داشته باشم به ستاد برگشتند . اين بر خورد اوليه يك خاطره ي بسيار زيبايي در ذهم من و همسرم و مخصوصا دختر م ايجاد نمود و خستگي شانزده ساعت تهران اهواز را از تن به در كرد و كلاسي كه در اختيار ما بود واقعا تميز و مجهز به يخچال و تلوزيون بود . هنوز جا به جا نشده بوديم كه سرايدار گفت حمام گرم و آماده است و اين خودش برايمان بسيار لذت بخش بود - محل اسكان ما تقريبا در مركز شهر بود و آن چه را كه شوخي قلمداد كرده بودم چيزي جز واقعيت نبود كه جاي بسيار زيبا و تميز در مركز شهر به طوري كه تمام مدتي كه آن جا بوديم تمام مسير رفت و برگشت تا لب كارون و بازار و غيره احتياجي به ماشين شخصي نبود - شام هم مهمان ستاد بوديم و واقعا از اين كه با اين همه مشكلات آموزش و پرورش چه تلاشي كرده بودند كه با حداقل امكانات حداكثر كيفيت را به وجود آورند جاي سپاس فراوان دارد . من در همين جا از رياست ناحيه وكليه ي همكاران كه مسوليت ستاد را بر عهده داشتند صميمانه تشكر و قدر داني مي كنم هر چند تاسف خوردم كه چرا اسامي گرانقدرشان را نپرسيدم . اميدوارم روزي در تبريز بتوانم جبران اين محبت هايشان را بنمايم .اما در مورد خود شهر اهواز در هياهوي سفر هاي نوروزي چيزي بهتر از تصوير نيست ...

قطار زيباترين وسيله ي نقليه براي افراد ي كه قصد لذت بردن از مسافرت را دارند

شب هاي كارون - اهواز

شب هاي كارون - اهواز

شب هاي كارون - اهواز

شب هاي كارون - اهواز


بازار پاكستاني ها - اهواز

بهار اهواز

گرده ي درخت خرما - اهواز

خيابان هاي اهواز

قايق هاي تفريحي روي كارون - اهواز

پل معلق - اهواز

پايه هاي پل در مرحله ي نخست نشان از فرو نشستن آب كارون دارد - اهواز
مدت دوشب و سه روز در اهواز بوديم از تمام نقاط شهر ديدن كرديم و واقعا زيبا و دلنشين بود و از خوش شانسي ما هوا هم مساعد و گاهي هم باراني و دلچسب مي شد . بدون تعارف همان برخورد اوليه مسولين ستاد واقعا مسافرت را تا آخر برايمان لذت بخش نمود و باز هم از دوستان و همكاران گرامي ستاد اسكان اهواز - ناحيه ي يك بي اندازه سپاسگزاريم و به اميدي كه دوباره سفري به اين ديار زيبايي ها داشته باشيم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر