۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

جمعي از اعضاي انجمن ادبي فردوسي تبريز و ميهمانان گرامي


از راست آقايان : حلاج - سرخي - استاد يالقيز - جاويد مدرس
رديف دوم : آقاي ياشار فرنام
( عكس از جاويد مدرس )

از سمت راست : آقايان =حلاج - سرخي - استاد يالقيز - هنرمند گرانمايه جناب مطلوبي
( عكس از جاويد مدرس )


استاد صباغ ( متخلص به يالقيز ) شاعر طناز و توانا و بلند آوازه ي آذربايجان
( عكس از جاويد مدرس )

گوشه اي از انجمن ادبي فردوسي :
جناب يالفيز و جناب رستمي همراه پرفسور حريري و جناب رئوف
( عكس از جاويد مدرس )

آخرين جلسه ي انجمن ادبي فردوسي در سال جاري



استاد يالقيز ( نفر دوم از سمت راست رديف جلو )و جمعي از اعضاي انجمن ادبي فردوسي
( عكس از جاويد مدرس )

آخرين جلسه ي انجمن ادبي فردوسي تبريز در سال جاري در مورخه ي هفدهم اسفند هزارو سيصد و هشتاد و هشت در دولت سراي جناب آقاي سهند بر گزار گرديد.

در ابتدا چند حكايت از كتاب گلستان سعدي خوانده و تفسير شد و سپس شاعران و نويسندگان حاضر در جلسه طبق روال هميشگي مطالب خود را قرائت نمودند .

از مهمانان گران قدر اين جلسه :

استاد علي نظمي تبريزي
استاد يالقيز
استاد پايگذار
جناب حلاج
جناب راحم
و
استاد حريري بودند

از هنرمندان :

استاد مسلم آواز آقاي دكتر ثروتيان و هنرمند بلند آوازه ي آذربايجان جناب ستار نيز با حضور خود جمع ما را سرافراز نموده بودند .

اشخاصي كه در اين جلسه مطالب خود را قرائت كردند به ترتيب :

سركار خانم فرشچي : مقاله اي در مورد زن و نقش اجتماعي او

استاد يالقيز : دو شعر زيباي تركي قرائت نمودند

استاد علي نظمي تبريزي : يك غزل زيباي فارسي قرائت نمودند

جناب استاد پايگذار : با جناس هاي خود شور ديگري آفريدند

سركار خانم اميني : غزل زيبا قرائت نمودند

جناب دكتر حريري : در مورد روان كاوي سخنراني مختصري كردند

جناب جاويد مدرس : شعر زيبايي قرائت نمودند

البته به علت كمي وقت تعدادي از دوستان شاعر نتوانستند سروده هاي خود را قرائت نمايند از جمله جناب وجدي - جناب سرخي و چند تن ديگر

در پايان پذيرايي مختصري انجام گرفت و چند عكس يادگاري با اساتيد شعر و ادب آذربايجان برداشته شد .
مسول انجمن ادبي فردوسي تبريز - سرخي

۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

شعري از استاد عبدي

استاد محمد بهرادي متخلص به ( عبدي ) از شاعران ايراني است كه مدت مديدي است كه در استراليا سكونت دارد و چنان كه خود مي گويد نزديك به بيست سال است كه انجمن ادبي در شهر محل سكونت خويش تاسيس كرده است و اين غزل زيبا را براي مردم شريف آذربايجان فرستاده است كه تقديم مي گردد .
هموطن آذریم صد هزار

داده بملک وطنم افتخار

هر چه هنر هست در آن مرز و بوم

هست از آن مردم والا تبار

عرصه میدان سیاست نگر

باقر و ستار دو تک شهسوار

زاده ي آن شهر ختن هشتر رود

علم ریاضی است از او استوار

پارسی از کیست چنین شکّرین

پادشه ملک ادب شهریار

طرح نوي فرش هم از آذریست

فرشچیان با هنر بی شمار

کس نشنیده است و ندیده است این

همت ملی شد از او آشکار

در ادب و فلسفه و علم و دین

نامور و شهره در این روزگار
(عبدی ) از آن واله تبریز گشت

موطن شمس است و سر کوی یار


انجمن ادبي فردوسي تبريز ضمن تشكر از اين اظهار محبت زندگي توام با عزت براي ايشان آرزومند است

جعفر سرخي مسول انجمن ادبي فردوسي تبريز

غزلي زيبا از استاد عبدي

۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

غزلي جديد از استاد علي نظمي تبريزي / 14 / 12/ 88

بس كه مي ناياب شد خالي بود پيمانه ها
محتسب تا چند مي بندد در ميخانه ها ؟
قصه ي دوزخ مرا از لطف حق نوميد ساخت
گو به واعظ: پيش ما كوته كن اين افسانه ها
هر كجا شد بر جمال او تما شا مي كنيم
پيش ما فرقي ندارد كعبه يا بتخانه ها
گردش چرخ از علاج ما اگر عاجز بود
چاره ي خود مي كنيم از گردش پيمانه ها
آخر اي ناصح مرا تا كي نصيحت مي كني ؟
هيچگه عاقل نگويد پند با ديوانه ها
زلف شعر الحق پريشان بود بعد از (شهريار)
من به گيسوي پريشانش كشيدم شانه ها
آنچه سوداي لبش با جان ( نظمي ) كرده است
شمع كي كرده ست با آتش بجان پروانه ها ؟

۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

نامه اي از افغانستان

استاد باروق شفيعي

سلام و درود بر استاد جعفر سرخی!امیدوارم در پناه حق باشید و از گزند روزگار در امان. من سلیمان دیدار شفیعی: ناشر اشعار شاعر عشق و حماسه ها (پدر شعر نو افغانستان) بارق شفیعی، در سایت شعر نو هستم. پیام زیبای شما و استاد ارجمند تبریزی را دریافت کردم و آثار شما بزرگواران را مطالعه نمودم. از الطاف و بزرگواری تان جهانی سپاس و امتنان. به زودی من برای شما و استاد تبریزی مفصلا خواهم نگاشت، اما برای اینکه معلوماتی مختصری در مورد بارق شفیعی داده باشم، اندکی در مورد او می نویسم تا پلی باشد برای روابط بهتر و خوبتر فرهنگی ما و شما. بارق شفیعی یکی از بنیان گذاران شعر نو دری فارسی در افغانستان است که از شهرت بسزایی برخوردار است. وی اولین شاعری بود که در قالب نیمایی در افغانستان شعر سرود، هرچند قالب شعر او نیمایی است اما سبک متمایز و به خصوص وی، او را از شاعران نیمایی متمایز می سازد. از اینکه یک شاعر متفکر و مبارز است و در جریان مبارزات سیاسی که برای بیداری خلق زحمتکش افغانستان بعد از دهه دیموکراسی 1342 به راه انداخته شده بود، نقش سازنده و کلیدی را داشت ،از اینرو او را لقب شاعر عشق و حماسه ها را داده اند. در بیوگرافی یا زنده گی نامه مختصر شاعر در سایت بی بی سی و در دیباچه یکی از آثار خودش، در مورد وی چنین آورده اند:محمدحسن بارق شفیعی (زاده‏ی سال ١٣١٠ خورشيدی)، شاعر و سياستمدار افغانستان.یکی از بنیان گذاران شعر نو در افغانستان و وزیر پیشین اطلاعات و فرهنگ افغانستان زندگینامهبارق شفیعی در سال ١٣١٠ خورشیدی در کابل زاده شد. بعد از ختم تحصیلات متوسطه، کارش با قلم و نوشتن افتاد. بارق شفیعی از دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاۀ کابل سند فراغت بدست آورده است، اما بیشترینه کارهای بارق شفیعی را در زمینۀ شعر میتوان یافت که با انتشار کتاب "ستاک" (نخستین مجموعه‏ یی شعر نو فارسی دری در افغانستان) در سال ١٣٤٢ خورشیدی هواخواهان و دلبسته گان بی‌شمار یافت.دومین دفتر شعری بارق "شهر حماسه" نام دارد که در سال ١٣٥٨ به چاپ رسید."دوران‌ساز"، سومین مجموعه شعری بارق شفیعی است که در سال ١٣٥۹ خورشیدی به خط سریلیک در تاجیکستان به چاپ رسید.چهارمین اثر او به نام "شيپور انقلاب"، در سال ١٣٦٦ خورشیدی منتشر شد.ادب شناس فقید و پر اعتبار افغانستان (خال محمد خسته) در تذکرۀ معروف خویش به نام معاصران سخنور، بارق شفیعی را برای نخستین بار به عنوان شاعر شعر نو در افغانستان معرفی کرد.خسته، دو شعر او را به نامهای (شبستان قبرها) که از لحاظ شکل و محتوا به کلی نو بودند و در مسابقۀ ادبی حایز جایزه "رحمان بابا" شده بود و همچنین شعر (همسفر) او را که در واقع از لحاظ شکل قدرت شاعر را در سرایش شعر کلاسیک نشان می‌داد، به عنوان نمونه به نشر سپرد.تعدادی زيادی از اشعار بارق شفيعی را آوازخوانان معروف افغان در قالب آهنگ گنجانيده‌اند.بارق شفیعی، از چهره های شناخته شده یی سیاسی افغانستان است که به عنوان وزیر ترابری، وزیر اطلاعات و فرهنگ و مستشار دولت افغانستان در کشور شوراها (شوری سابق) در کابینه و دولت وقت افغانستان، انجام وظیفه نموده است. در حال حاضر، بارق شفيعی با خانواده خود در آلمان زندگی می‌کند. شناسنامۀ مختصر شاعر، از مجموعۀ شعری (شیپور انقلاب 1365)بارق شفیعی نویسندۀ انقلابی، روزنامه نگار سرشناس و شاعر اندیشه های صمیمی انسانی و عصیانگر زمانش در پهنه‏ی شعر و ادبیات.بارق شفیعی شاعر فرزانه و صمیمی از دیریست که در عرصۀ شعر و شاعری و حلقه های فرهنگی کشورمان حضور مشخص و بر جسته یی دارد. سروده های ارزشناک و انقلابی او از ذهن درخشان و پر تکاپویش حکایت می کند، شعر هایش با داشتن مضامین انقلابی و عصیانگرانه نامش را در دفتر شعر معاصر به حیث سرود پرداز انقلابی مانده گار ساخته است.محمد حسن متخلص به (بارق شفیعی) شاعر روزنامه نگار، نویسنده، عضو کمیته مرکزی ح. د. خ افغانستان و مدیر مسوول اولین ارگان نشراتی حزب، جریدۀ تابناک (خلق) به سال ۱۳١٠ خورشیدی در کابل زاده شد. تحصیلات ابتدایی و متوسط را پیروزمندانه به پایان رساند و آنگاه بسال ۱۳۳۳ به گونه ای پیگیر کارش با قلم و نوشتن افتاد و در جرگۀ روزنامه نگاران از نام و اعتبار ویژه‏ یی بر خوردار شد. بیشترینه کار هایش در زمینۀ شعر است که با انتشار کتاب (ستاک) هواخواهان و دلبسته گان بی شماری یافت.استاد جعفری عزیز!می توانید محتوای این پیامک را برای استاد تبریزی نیز برسانید. من نتوانستم ادرسی را که برای ایشان مستقیما پیام بگذارم، باز کنم. در ضمن از ایشان برای دعوتی که کردند و افتخار بخشیدند اظهار امتنان نمایید. چرا نی؟ حتما اگر فرصتی دست داد من دست عموی بزرگوارم را که شاید همسن و سال استاد تبریزی استند، گرفته و خدمت خواهیم رسید. تا یادم نرفته است باید بنویسم که بارق شفیعی با شاعران بزرگی ایران چون ژاله اصفهانی، سلطانی و سیاووش کسرایی مشاعره های جالبی را انجام داده است که به زودی به روی سایت نشر خواهد شد. البته این آثار متعلق به زمانی است که شاعران بزرگ ایرانی در قید حیات بودند و با شاعر (بارق شفیعی) مکاتبه و دید و بازدیدهای رسمی و دوستانه انجام می دادند. چون کوهپایه های هندوکش محکم، چون قلۀ پامیر سربلند و چون دماوند، بزرگ و افتخار آفرین باشید. ایام به کامارادتمند شما سلیمان دیدار شفیعیعضو انجمن قلم افغانستان و برادرزاده بارق شفیعی
شعري از استاد باروق شفيعي ( برداشت از سايت شعر نو )
رها کن!...

رها کن؛ زندگی مُشت پرم را

ز دام آشیانها؛

که می خواهد دلم پرواز آزاد؛

فراز آسمانها

رها کن!...

رها کن کاندکی بال و پرم هست،

توانی در تنم هست

چه حاصل زان رهایی؟

که در من طاقت پرواز نبود؛

ز فرط نارسایی

.رها کن!...

رها کن؛ جان بی جانانه ییرا

که از بی آرزویی

:دلش در سینه افسرد،

چراغ روشن راهش فرو مرد

رها کن!...

رها کن، هیچ جای گفتگو نیست

!جهان تو؛ جهان آرزو نیست،

تمنا جلوه ی شبحیست مرموز،

توان جستجو نیست!...

رها کن!...

رها کن؛ تا بخود سازم جهانی

:ز نیرنگ و ز افسون،

ز بند هر دو بیرون

یکی دنیای آزاد آفرینم

جدا از فطرت دون.کابل٢۳/۹/١۳۴١
·

۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

تسليت

جناب آقاي اسلام پناه دوست گرامي
با كمال تاسف در گذشت مادر همسر گراميتان را تسليت عرض كرده و از خداوند متعال براي جنابعالي و خانواده ي محترم مرحومه صبر فراوان آرزو مي كنم
انجمن ادبي فردوسي تبريز

۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

بوي بهار

حيف است در بهار نشستن به خانه ها
غافل شدن ز نغمه ي رنگين ترانه ها
ساقي بده پياله كه در گوش مي رسد
از هر طرف ترانه ي چنگ و چغانه ها
من گرچه مدتي است به مي لب نمي زنم
امروز كرده ام هوس باده خانه ها
باغ از گل و بنفشه چنان شد كه بلبلان
كردند ترك خارو خس و آشيانه ها
عيد و نظاره ي گل و گلبانگ عندليب
بر توسن غم تو زند تازيانه ها
( نظمي ) چگونه با تو هماغوش مي شود ؟
از بهر يك دوبوسه تراشي بهانه ها