۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

غزلی جدید از جعفر سرخی



غزلی جدید از جعفر سرخی

بلبلم مانده ام از صاحت گلزار جدا

در غمم خویش جدا گرید و اغیار جدا

شمع مي سوخت و با سوزش او مي ناليد

پر پروانه جدا ؛ مرغ گرفتار جدا

هستیم سوخت و بر باد فنا داد مرا

دختر تاک جدا ، دلبر و دلدار جدا

کرد اسیر نگه خویش دگر باره مرا

غمزه ی یار جدا، نرگس بیمار جدا

از پریشانی زلف تو سخن ها می گفت

مست و هوشیار جدا ، زاهد و خمار جدا

در غم (سرخي) شوريده همه مي نالند

خويش و بيگانه جدا ابر جدا يار جدا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر