۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

غزلی جدید از جعفر سرخی

سنگ و دیوانه
صحبت جانانه در میخانه می بینیم ما
نور معنی در دل پیمانه می بینیم ما
در کنار اشک شمع و شاخه ی گل در چمن
خون صدها بلبل و پروانه می بینیم ما
غمزه ی پیدای آن مه ، چشم دل را بسته است
آشنا را زآن سبب بیگانه می بینیم ما
ای نگار لاله رو برخیز کاین گلخانه را
بی جمال روی تو ، غم خانه می بینیم ما
زندگانی گشته سرتا پا گره ، ما غافلیم
چون گره را گوهری یک دانه می بینیم ما
این دل صدپاره از تیر نگاه آن صنم
بهر گیسوی پریشان ، شانه می بینیم ما
بر نمی دارد جدایی ، سنگ و دیوانه از آن
در حصار سنگ بس ، دیوانه می بینیم ما
عشق عالم سوز ((سرخی )) هستی دل را بسوخت
خانه ی دل را از آن ویرانه می بینیم ما

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر