از نگاه غیر چون پوشم نگاهت جان من
می زند تیشه به جانم این غم پنهان من
قصد جانم گر کند ابروی کج پیمان کنم
کج مکن ای ماه رو !چون زلف خود پیمان من
تیر مژگان تو را با خون دل رنگین کنم
تا بر آید آرزوی سینه ی سوزان من
بس که خون دل خورد چشمم ز ههجران رخت
مردم چشمم نماید بحر خون ، دامان من
بر سر چاه زنخدان کاروان ها خفته است
تا به کی در چاه ماند یوسف کنعان من
شد دوای درد ( سرخی ) نوش خند لعل تو
همتی کن ای طبیب درد بی درمان من
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر