۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

غزلي جديد از استاد شعر افغانستان استاد محمد حسين بارق شفيعي



خداي من

عاشقم، عشق من خدای من است
دل من عرش دلربای من است
من ادافهم شاهدِ هنرم
جلوه های وی از برای من است
نیک و بد را برهنه تر نگَرَد
چشم جانی که آشنای من است
صوتِ بالِ فرشته نیست چنین
گوش کن، گوش کن؛ صدای من است
خیزد از دل به دل نشیند و بس
آرزو بال ناله های من است
فکر اهریمنی غبار رهم
هوس دوزخی بلای من است
لیک نازم به عشق و پاکی عشق
که درین ورطه رهنمای من است
دل و جان در ادای خدمت او
هر دو همکار باوفای من است
چرخ؛ بگذر ز فکر بنده گیم
که اسیران تو سوای من است
سر تسلیم نه به پای دلم
که بقای تو در بقای من است

کابل۲/١۰/١۳۴١

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر