مهدي خطيبي ( نويسنده ي مقاله - تهران )
درود بر جناب سرخی در ذیل نقدی که استاد بر آخرین کتاب من نوشته بود ، زندگی نامه استاد را نوشتم .اما باری :احمد ابومحبوب در سال 1335 در تهران به دنيا آمد. پدر و مادرش اهل بندر انزلي اما ساكن تهران بودند. دوره ابتدايي را در مدرسه «آموزنده» در محله نظام آباد طي كرد و بعد از گذراندن دوران دبيرستان، مدرك ديپلم خود را از دبيرستان شبانه خامنهاي گرفت. ابومحبوب درباره چرايي اخذ مدرك ديپلم از دبيرستان شبانه ميگويد: «روزها تا ساعت 5 بعدازظهر كار ميكردم تا بتوانم خرج تحصيلم را فراهم كنم، خانواده مرفهي نداشتم. آن زمان كارخانهاي بود به نام «اسكاچ برايت» كه من در بخش بستهبندي آن كار ميكردم.» وي سپس در سال 1355 به دانشسراي راهنمايي تهران وارد شد و مقطع فوق ديپلم را گذراند. احمد ابومحبوب از همان دوران جواني، ظلم نظام طاغوت را درك ميكرد و براي مقابله با آن به ايراد سخنراني در دانشسرا ميپرداخت كه در سال 1356 توسط ماموران شاه دستگير شد. اما اين دستگيري مدت زيادي طول نكشيد و بالاخره در سال 1357 بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به طور رسمي در آموزش و پرورش منطقه 6 تهران استخدام شد و به تدريس در مقطع راهنمايي پرداخت. احمد ابومحبوب در اولين سال از بازگشايي دانشگاه بعد از انقلاب فرهنگي، در رشته زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران پذيرفته شد. وي در رشته زبان ايتاليايي و كامپيوتر هم نمره قبولي را كسب كرده بود اما به دليل علاقهاش به زبان و ادبيات فارسي، تحصيل در همين رشته را ادامه داد و در سال 1364 مدرك كارشناسي خود را گرفت ودر سال 1369 مقطع كارشناسي ارشد را در دانشگاه علامه طباطبايي به پايان رساند. ابومحبوب سپس در دوره دكتراي همان رشته و در همان دانشگاه پذيرفته شد اما به دليل اشتغال وي در آموزش و پرورش، موفق به ثبت نام در آنجا نشد. اما او در دانشگاه آزاد واحد علوم تحقيقات هم جزو پذيرفته شدگان بود و به همين دليل، موفق به كسب مدرك دكتري زبان فارسي از اين دانشگاه شد. وي ميگويد: «بعد از اين كه مدرك كارشناسي ارشد را گرفتم در مقطع دبيرستان مشغول به تدريس شدم. چند سالي است كه در گروههاي آموزشي خدمت ميكنم و به همين سبب با همه دبيران ادبيات دبيرستانهاي منطقه ارتباط دارم كه اين ارتباط در برپايي كارگاهها و سخنرانيها. برگزاري مجمع، ضمن خدمت و... نمود پيدا ميكند.
كتابها
ديوان رباعيات اوحدالدين كرماني، تصحيح، نشر سروش، 1380، چاپ دوم ساخت زبان فارسي، تاليف، نشر ميترا، 1383، چاپ سوم كالبد شناسي نثر، تاليف، نشر زيتون، 1376، چاپ دوم عروض و قافيه و نقد ادبي، تاليف، نشر هما، 1374، چاپ اول يك حبه قند فارسي (10 جلد)، تاليف، نشر زيتون، 1382، چاپ چهارم فرهنگ چهار زبانه علوم اجتماعي، ترجمه، نشر سفير، 1369، چاپ اول درهاي و هوي باد، تاليف، نشر ثالث، 1380، چاپ اول گهواره ****** افرا، تاليف، نشر ثالث، 1382، چاپ اول كك كوهزاد، تصحيح، نشر نغمه زندگي، 1381، چاپ اول معروف كرخي، تاليف، نشر نغمه زندگي، زير چاپ فمينيسمهاي ادبي، ترجمه، نشر افراز، زير چاپ
مقالهها
جام و حضور، مجموعه مقالات علوم انساني، 1379، دانشگاه آزاد واحد جنوب كامپا، ادبيات و فلسفه، 1383، خانه كتاب جامعه شناسي و رمان فارسي، ادبيات و فلسفه، 1382، خانه كتاب نگرش و ارزيابي در نقد ادبي، مجموعه مطالعات علوم انساني، 1367، دانشگاه آزاد واحد جنوب بومگرايي و ادبيات، نفكا،كتاب اول، دانشگاه آزاد واحد تنكابن در تمثيل و ارسال المثل، رشد آموزش ادب فارسي، 1372، وزارت آموزش و پرورش تاملي در استعاره كتابي، رشد آموزش ادب فارسي 1371، وزارت آموزش و پرورش هساشعر، شعر نو مازندران، گيلهوا، ضميمه شماره 32، رشت مكانيسم تطورات ادبي، كلك، 1378، تهران تحليل ساختاري منطق الطير، ادبيات و فلسفه، 1377، خانه كتاب جامه دران، ادبيات و فلسفه، 1379، خانه كتاب ساختار زبان شعر امروز، ادبيات و فلسفه، 1379، خانه كتاب فسون فسانه، ادبيات و فلسفه، 1379، خانه كتاب نامه داستان، ادبيات و فلسفه، 1379، خانه كتاب نگاهي به رستم و سهراب، ادبيات و فلسفه، 1379، خانه كتاب نگاهي به بوطيقا، ادبيات و فلسفه، 1379، خانه كتاب شيخ اوحددر آسياي صغير، ادبيات و فلسفه، 1380، خانه كتاب سالمرگ ريكاردوريش، ادبيات و فلسفه، 1380، خانه كتاب اللمع قي التصوف، ادبيات و فلسفه، 1380، خانه كتاب شناسه كتاب، بيدار، 1382، تهران دگرديسي انسان و گياه، يگانه، 1382، دانشگاه آزاد واحد شمال اهل اصيل آب، ويژه نامه، 1378 انجمن آثار و مفاخر گيلان طنز در شعر گيلكي شيون، ويژهنامه، 1379، انجمن آثار و مفاخر گيلان شيون، شاعر شاليزاران، ويژهنامه، 1381، انجمن آثار و مفاخر گيلان امثال و حكم تاريخي، ادبيات و فلسفه، 1382، خانه كتاب عرفان ستيزي و عرفان گرايي، حافظ، 1384، تهران نقد ادبيات كودكان و نوجوانان در ايران باستان، اناهيد، 1384، تهران فلسطين در شعر معاصر عراق، شعر، 1373، تهران نگاهي به ديدگاههاي نقادي، شعر، 1374، تهران شناسه كتاب، ديدار، 1382، تهران فرهنگ گذشته و نيازهاي امروز، هستي، 1379، بنياد فردوسي استتيك و زيبايي شناسي در چشمانداز عرفان، روزنامه اطلاعات، 1365، تهران فرماليسم و ملكوت (كارگاه نقد)، رودكي، 1386، تهران
بوطيقاي شعر مشروطه و اشرفالدين حسيني، رودكي، 1386، تهران سپرده به زمين افول يوزپلنگان، روديك، 1386، تهران پيشينه و بررسي تطبيقي سماع مولانا با رقصهاي باستاني و اقوام بدوي، فصلنامه هنر، 1386، تهران نگاهي به دانشنامه امثال و حكم تطبيقي، كتاب ماه ادبيات، 1386، تهران
ترجمه مقاله
متافيزيك شعر و منطق در سنتهاي شرقي، دكتر سيدحسين نصر، فصلنامه شعر، 1382 شاعري كه ادبيات و فرهنگ فارسي را براي آمريكاييان آورد، سوزان دو موويتز، فصلنامه شعر، 1383 فرماليسم روسي، پاتريشيا واو، رشد آموزش ادب فارسي، 1371 سوسورو تدوري ادبي، پاتريشيا واو، رشد آموزش ادب فارسي، 1371 تحليل و تفسير متن واقعگرا، ديويد لاج، بوطيقاي نو، 1374 چرا رمان اهميت دارد؟، دم.اچ.لارنس، رودكي، 1386
ارايه مقاله به همايشها
دايره وجودي و ادراكات قلبي، همايش جهاني ملاصدرا، 1378، بنياد حكمت اسلامي صدرا شعر منصور اوجي، كارنامه يك شاعر، 1383، ادبيات و فلسفه نقد دانشگاهي در ايران، وضعيت نقد در ايران، 1381، ادبيات و فلسفه زبان پرنياني، بيهقي و مخاطبان عصر ما، 1382، ادبيات و فلسفه بوطيقاي شعر مشروطه، بزرگداشت نسيم شمال، 1384، شوراي گسترش زبان فارسي زندگي و مرگ در آثار هدايت، بزرگداشت صدمين سال هدايت، 1381، تهران (پاتوق فرهنگي) نقش نيما در ادبيات امروز، بزرگداشت نيما، 1373، دانشگاه تنكابن سبك شناسي، همايش معلمان تهران، 1378، تالار فرهنگ تهران ادبيات داستاني امروز ايران، همايش معلمان ورامين، 1379، تالار آموزش و پرورش ورامين ادبيات مهاجرت، همايش منطقهاي نگرشي بر ادبيات معاصر، 1385، دانشگاه آزاد اسلامشهر سنت عشق و عشق سنتي در شعر سيمين، شصت سال ادبيات امروز ايران، بزرگداشت نيما، 2006 ، Toronto university به ميهماني نيما، بزرگداشت نيما، 1371، اداره آموزش و پرورش بلده
۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سهشنبه
شعري از عباس رسولي در سوگ استاد جامي -
خالي است جاي جامي
====================
صد حيف اي عزيزان خالي است جاي جامي
در گوش كس نيايد ديگر صداي جامي
با اين همه طبيبان ، كس چاره گر نگرديد
پيدا نشد دريغا ! درد و دواي جامي
او بود اوستاد و نقاش چيره دستي
نقشي كشيد اين دهر آخر براي جامي
چندان ارادتي كو بر خواجه ي نجف داشت
دارد اگر گناهي بخشد خداي جامي
آن اوستاد نامي چشم از جهان فرو بست
شد جمع ما عزادار اندر عزاي جامي
با اين حقير آخر هم راز و هم زبان بود
هر گز دلم كسي را ننهد به جاي جامي
آن حسن و آن هنر را بيگانه كي شناسد؟
توصيف او بپرسيد از آشناي جامي
طبع ( رسولي ) امروز اين چامه را رقم زد
تا اندكي بگويد از ماجراي جامي
چهارم ارديبهشت هشتاد و نه
====================
صد حيف اي عزيزان خالي است جاي جامي
در گوش كس نيايد ديگر صداي جامي
با اين همه طبيبان ، كس چاره گر نگرديد
پيدا نشد دريغا ! درد و دواي جامي
او بود اوستاد و نقاش چيره دستي
نقشي كشيد اين دهر آخر براي جامي
چندان ارادتي كو بر خواجه ي نجف داشت
دارد اگر گناهي بخشد خداي جامي
آن اوستاد نامي چشم از جهان فرو بست
شد جمع ما عزادار اندر عزاي جامي
با اين حقير آخر هم راز و هم زبان بود
هر گز دلم كسي را ننهد به جاي جامي
آن حسن و آن هنر را بيگانه كي شناسد؟
توصيف او بپرسيد از آشناي جامي
طبع ( رسولي ) امروز اين چامه را رقم زد
تا اندكي بگويد از ماجراي جامي
چهارم ارديبهشت هشتاد و نه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه
بت طراز
به كوي ميكده يارب مگر كه باز آمد؟
كه دلنواز به گوشم نواي ساز آمد
ميان آن همه ساغر كه بوسه باران بود
حديث بوسه ي مستانه اي دراز آمد
به مژده گفت مرا دوش پير ميخانه
بنوش باده كه ساقي دلنواز آمد
بتي كه بر سر راهش فتاده بودم دوش
بسان سرو سهي صبحدم فراز آمد
قيام شيخ اگر چه به سوي محراب است
به ياد طاق دو ابروش در نماز آمد
شكوه و شوكت ميخانه تا ثريا شد
به خاك ميكده تا مهوشي به ناز آمد
به پاي دار تو رفتن نه كار هر رندي است
مگر كسي كه چو منصور ، پاك باز آمد
چو ني به سينه بنالد دلم زغم ( سرخي )
هزار شكر طبيبم ، بت طراز آمد
كه دلنواز به گوشم نواي ساز آمد
ميان آن همه ساغر كه بوسه باران بود
حديث بوسه ي مستانه اي دراز آمد
به مژده گفت مرا دوش پير ميخانه
بنوش باده كه ساقي دلنواز آمد
بتي كه بر سر راهش فتاده بودم دوش
بسان سرو سهي صبحدم فراز آمد
قيام شيخ اگر چه به سوي محراب است
به ياد طاق دو ابروش در نماز آمد
شكوه و شوكت ميخانه تا ثريا شد
به خاك ميكده تا مهوشي به ناز آمد
به پاي دار تو رفتن نه كار هر رندي است
مگر كسي كه چو منصور ، پاك باز آمد
چو ني به سينه بنالد دلم زغم ( سرخي )
هزار شكر طبيبم ، بت طراز آمد
تركيب بندي از استاد بارق شفيعي - افغانستان
کمال زندهگی
==============
اگر ظاهرپرستی را به گیتی
خزان، آیینهی افسردهگیهاست
وگر در دیدهی افسردهجانی
گلستان مظهر پژمردهگیهاست
مرا هنگامهیی در سینه گرم است
که شرحاش در رموز دیدهگیهاست
تامل! کاین هم از پیچیدهگیهاست
نگاهها نارسا افتاده، ور نه:
شما ای منکران! اهل یقینید
وفاجویانه گر باری به بوستان
به یادِ جلوههای گل نشینید
به پای گُلبن خشکیدهی باغ
عزیزان مرگ بلبل را ببینید
درین مردن کمال زندهگیهاست
اگر گُل جامه بر کند و ز خود رفت
وگر بلبل پر و بالش جوان ریخت
عجب نبؤد برای جلوهی نو
لباس کهنهی خود میتوان ریخت
ولی باید به این غم سوخت کز جهل:
توانا برگ و بارِ ناتوان ریخت
همین انگیزهی رنجیدهگیهاست
ز آهی ناتوانان خیره سوزد
به گیتی گر چراغ آسمانی
روانها تیره ابری مینماید
همی در آسمان زندهگانی
گُل باغ تمنای بشر راست
نفسهای خودش باد خزانی
نگه کن این نه از نادیدهگیهاست
گُل افسرده ، روح ناتوانیست
که شمع آسا به گور آرزو سوخت
بنازم مشرب مرغ دلی کو:
چو پروانه به ذوق جستجو سوخت
بهاری را به آثار خزان یافت
ز خود رفت و دماغ گفتگو سوخت
همینجا؛ جای از خود رفتگی هاست
بارق شفیعی
کابل
/۸/١۳۳٧
اگر ظاهرپرستی را به گیتی
خزان، آیینهی افسردهگیهاست
وگر در دیدهی افسردهجانی
گلستان مظهر پژمردهگیهاست
مرا هنگامهیی در سینه گرم است
که شرحاش در رموز دیدهگیهاست
تامل! کاین هم از پیچیدهگیهاست
نگاهها نارسا افتاده، ور نه:
شما ای منکران! اهل یقینید
وفاجویانه گر باری به بوستان
به یادِ جلوههای گل نشینید
به پای گُلبن خشکیدهی باغ
عزیزان مرگ بلبل را ببینید
درین مردن کمال زندهگیهاست
اگر گُل جامه بر کند و ز خود رفت
وگر بلبل پر و بالش جوان ریخت
عجب نبؤد برای جلوهی نو
لباس کهنهی خود میتوان ریخت
ولی باید به این غم سوخت کز جهل:
توانا برگ و بارِ ناتوان ریخت
همین انگیزهی رنجیدهگیهاست
ز آهی ناتوانان خیره سوزد
به گیتی گر چراغ آسمانی
روانها تیره ابری مینماید
همی در آسمان زندهگانی
گُل باغ تمنای بشر راست
نفسهای خودش باد خزانی
نگه کن این نه از نادیدهگیهاست
گُل افسرده ، روح ناتوانیست
که شمع آسا به گور آرزو سوخت
بنازم مشرب مرغ دلی کو:
چو پروانه به ذوق جستجو سوخت
بهاری را به آثار خزان یافت
ز خود رفت و دماغ گفتگو سوخت
همینجا؛ جای از خود رفتگی هاست
بارق شفیعی
کابل
/۸/١۳۳٧
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سهشنبه
شعري از وديعه ي عزيز دوست ( از رضوانشهر)
نيمه ی گمشده ی من
===============
نیم ِ پیدا شده ی خیلی هاست
آن که نیم ِ گم ِ احساسم بود
آن که در زندگی ام ریشه دواند
در شب ِ چشم ِ من الماسم بود
آن که در هیبت ِ تندیس ِ وفا
در دل ِ ساده تجسم می شد
آن که بی نور ِ نگاهش بر من
دل ِ من در دل ِ شب گم می شد
آن که یک لحظه اگر غمگین بود
سیل ِ اشکم غم ِ او را می شست
آمده تا که بگوید غلط است
حرفهایی که همه بوده درست
حرفهایی که به من ثابت کرد
تک گل ِ باغچه اش نیست دلم
گُل که نه ، خار نبودم حتی
شایدم در رُل ِ آن خاک و گِلم
آمده تا که بگوید برگرد
آمده باز مرا خام کند
در خیالش که هنوزم چون قبل
می تواند که مرا رام کند
نیم ِ پیدا شده ی خیلی هاست
آن که نیم ِ گم ِ احساسم بود
آن که در زندگی ام ریشه دواند
در شب ِ چشم ِ من الماسم بود
آن که در هیبت ِ تندیس ِ وفا
در دل ِ ساده تجسم می شد
آن که بی نور ِ نگاهش بر من
دل ِ من در دل ِ شب گم می شد
آن که یک لحظه اگر غمگین بود
سیل ِ اشکم غم ِ او را می شست
آمده تا که بگوید غلط است
حرفهایی که همه بوده درست
حرفهایی که به من ثابت کرد
تک گل ِ باغچه اش نیست دلم
گُل که نه ، خار نبودم حتی
شایدم در رُل ِ آن خاک و گِلم
آمده تا که بگوید برگرد
آمده باز مرا خام کند
در خیالش که هنوزم چون قبل
می تواند که مرا رام کند
حرف برگشت نزن دیر شده
بی گمان آخر ِ بازی اینجاست
نیمه ی گمشده ی من وقتی
نیم ِ پیدا شده ی خیلی هاست
بی گمان آخر ِ بازی اینجاست
نیمه ی گمشده ی من وقتی
نیم ِ پیدا شده ی خیلی هاست
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه
يك شعر تركي ( به مناسبت روز ملي خليج فارس)
دولاشما
======================
اي باد خـزان گـل , گول خندانا دولاشما
گئت اوز ايشيوه لاله نـعمانــا دولاشما
گر بـاده ايچيب مست اولاسان چيخما ادبدن
ساغــر دن اوتــان , ساقي دورانا دولاشما
مين آددا قويارسان خليج , فارس آدي اولماز
تـاريخــدن اوتــان , كشورايرانا دولاشما
رستــم تكين اصلانناري ايـراندا گوروبسن
گئت بــير ده داهي , رستم دستانا دولاشما
يــوخــدور بـو حرمخانه ده نامحرمه مامن
اي شــانه ساقين زلـف پــريشانا دولاشما
ديـوانه ديئـب ملت ايـرانا , گلوبسن
ديـوانه يه اي عــاقــل و فـرزانه دولاشما
مين عاشق ديوانه يه باخ ,بوردا ,آماندير
عـشاق ائويـنه,اي ائوي ويـرانا,دولاشـما
يوخ چاره منيم درديمه , (سرخي) ده طبيبه
بير شخصه كي اولماز , چاتا درمانا , دولاشما
غزلي جديد از استاد سخن افغانستان جناب استاد باروق
برگ گل
=================
اینسان که شعله خیز بؤد ناله های من
پُر آتش است سینه ی درد آشنای من
گر دلنشین بؤد سخنانم شگفت نیست
هر دم بلند میشود از دل صدای من
آن راز سر به مُهر که داغِ دلِ من است
من دانم و دلِ من و داند خدای من
دعوت مکن زمانه به جاه و حشم مرا
هرگز بر استخوان نَنشیند همای من
مشاطه ی روان من اندیشه ی نکوست
دل؛ بی غبار آیینه ی قدنمای من
دایم بزرگ و پاک چو روح فرشته باش
ای آرزو ز توست همین التجای من
«بارق» ز فیض ذوق تکاپو به کوی دوست
برگ گل است آبله در زیر پای من
کابل١١/١٢/١۳۳۴
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه
غزلي جديد از استاد شعر افغانستان استاد محمد حسين بارق شفيعي
خداي من
عاشقم، عشق من خدای من است
دل من عرش دلربای من است
من ادافهم شاهدِ هنرم
جلوه های وی از برای من است
نیک و بد را برهنه تر نگَرَد
چشم جانی که آشنای من است
صوتِ بالِ فرشته نیست چنین
گوش کن، گوش کن؛ صدای من است
خیزد از دل به دل نشیند و بس
آرزو بال ناله های من است
فکر اهریمنی غبار رهم
هوس دوزخی بلای من است
لیک نازم به عشق و پاکی عشق
که درین ورطه رهنمای من است
دل و جان در ادای خدمت او
هر دو همکار باوفای من است
چرخ؛ بگذر ز فکر بنده گیم
که اسیران تو سوای من است
سر تسلیم نه به پای دلم
که بقای تو در بقای من است
دل من عرش دلربای من است
من ادافهم شاهدِ هنرم
جلوه های وی از برای من است
نیک و بد را برهنه تر نگَرَد
چشم جانی که آشنای من است
صوتِ بالِ فرشته نیست چنین
گوش کن، گوش کن؛ صدای من است
خیزد از دل به دل نشیند و بس
آرزو بال ناله های من است
فکر اهریمنی غبار رهم
هوس دوزخی بلای من است
لیک نازم به عشق و پاکی عشق
که درین ورطه رهنمای من است
دل و جان در ادای خدمت او
هر دو همکار باوفای من است
چرخ؛ بگذر ز فکر بنده گیم
که اسیران تو سوای من است
سر تسلیم نه به پای دلم
که بقای تو در بقای من است
کابل۲/١۰/١۳۴١
اشتراک در:
پستها (Atom)