۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

تسلیت

تسلیت
==================
خانواده ی محترم مرحوم جناب آقای ملازاده
---------------------------
مصیبت وارده را به آن خانواده ی گرانقدر و گرانسنگ از طرف انجمن ادبی فردوسی صمیمانه تسلیت عرض می کنم و از آن جایی که دنیای مطبوعات انسانی بسیار شریف و همکاری بسیار ارجمند را از دست داده است به حضور آن یاران گرامی نیز تسلیت عرض می کنم و از خداوند بزرگ برای بازماندگان و همکاران و مخصوصا خانواده ی ارجمندش طلب صبر جزیل می نمایم .
باقلبی آکنده از اندوه و احترام :جعفر سرخی

تسلیت

تسلیت
================
استاد گرامی جناب آقای آرش آزاد
در گذشت همکار گرامیتان مرحوم جناب آقای ملازاده را به حضور جنابعالی و همکاران عزیزتان را از طرف خود و انجمن ادبی فردوسی تسلیت عرض می کنم .
باتقدیم احترام : جعفر سرخی

جناس زنده از خداوندگار جناس استاد پایگذار

بشنو از نی چون حکایت می کند...

زندگی نامه ی استاد پایگذار به روایت یاران



زندگينامه شاعر جناس گوی ایران – " نصير " پايگذار سال تولد 11 / 11 / 1311

===================================

زندگينامه شاعرتبريز – " نصير " پايگذار سال تولد 11 / 11 / 1311نصير پايگذارمتخلص به " نصير " در يازدهم بهمن ماه سال 1311 متولد شد. پدرش مهدي كارمند راه آهن بود.ابتدائي و متوسطه را در شهر مرند و دانشسراي مقدماتي را در تبريز به پايان رسانيده و به عنوان معلم در شهر مرند شروع به كار كرد. يك سال رئيس تربيت بدني مرند بود و به تبريز منتقل شد و در سال 1342 از دانشكده ادبيات تبريز در رشته زبان و ادبيات فرانسه ليسانس گرفت و در دبيرستانهاي دخترانه و پسرانه تبريز – انستيتو بازرگاني، انستيتو تكنولوژي، مركز مربي كودك، دانشسراهاي مقدماتي و راهنمائي تحصيلي، دانشگاه تبريز به تدريس تربيت بدني و ژيمناستيك و زبان فرانسه

پرداخت. مدتي مدير مسابقات دانشگاه تبريز بود. در سال 1361 از آموزش و پرورش تبريز بازنشسته شد. مدت 10( ده ) سال در دانشگاه آزاد اسلامي به طور قراردادي در سمت هاي مختلف خدمت كرد و مدتي تدريس تربيت بدني ميكرد يك سال نيز در دانشگاه نبي اكرم ( ص ) تدريس تربيت بدني كرده است. در سال 1382 از دانشگاه آزاد اسلامي تبريز بازنشسته شد.وي مدتي انجمن شعر شهريار دانشگاه آزاد اسلامي تبريز را مديريت مي كرد.نصير مدت 12 سال در سمت رئيس هيئت ژيمناستيك آذربايجان شرقي و مدتي نيز نايب رئيس فدراسيون ژيمناستيك ايران بود. وي دوبار به دعوت دولت آلمان به عنوان رئيس هيئت ژيمناستيك آذربايجان شرقي در جشنهاي بزرگ بين ا
لمللي ( ژيمناسترادا ) در شهرهاي برلين و هانور آلمان شركت كرده است.وي شعر سرودن را از كلاس پنجم ابتدائي شروع كرد و اغلب انشاهاي خود را منظوم مي نوشت.در سال 1369 اولين كتاب شعر نصير به نام تاريمين تئللري و اشك شمع در دو زبان فارسي و تركي منتشر شد و بزودي ناياب شده و به چاپ دوم رسيد.در سال 1379كتابهاي : جلوه هاي جناس در شعر فارسي ( تك بيتي و دو بيتي هاي جناس ) باللي باياتيلار و ايپك خياللار از اين شاعر چاپ و پخش گرديد.وي در اشعار خود از صنعت جناس بهره فراوان برده است. آقاي دكتر منوچهر مرتضوي تاريخ نگار نامدار عارف و
حافظ شناس بزرگ درباره نصير مي گويد:" شعرهاي جناس تركي نصير هر يك، يك شاهكار بوده و اشعار جناس فارسي نصير حال و هواي ديگري دارد. يك بيتي ها و دوبيتي هاي جناس ايشان در ايجاد موسيقي و آهنگ و زيبايي كلمات بي نظير بوده و موجب غني تر شدن زبان و ادبيات شده است. نصير راستي ام الجناس است "نصير درباره خود ميگويد: جناس در شعرهاي فارسي و تركي من در خواب و بيداري جاريست و هميشه اگر هم خودم نخواهم جناس در شعرهايم صيرورت دارد و اين موجب لذت من مي شود. آقاي دكتر اكبري حريري از فضلاي شهر تبريز و استاد دانشگاه تبريز " نصير " را الهه جناس و ايهام لقب داده است. دكتر عباسعلي رضايي كه از ادباي شهر تبريز هستند " نصير " را سلطان شعر جناس خوانده اند.جناب آقاي يحيي شيدا شاعر و نويسنده و محقق و ژورناليست نامي در كتاب " تاريمين تئللري " بو مجموعه يه بير گيريش : چنين مي نويسد: "نصير " مدت هاي مديدايست از دشوارترين صنعت شعر بهره برده و در اين راه نيز به تجربه خود مي افزايد، آنهم صنعت جناس است. ميدانيم كه شعر جناس از صنايع بسيار مشكل بشمار مي آيد و در اين باره علاوه بر استعداد شاعري قريحه ديگري بسيار ضروريست." نصير " از امثال فولكلورهاي بي حد و مرز شعر تركي بينهايت بهره برده و اين ابتكار به كلمات ايشان قوت و قدرت بخشيده است. "
نصير " در ادبيات خلق از " باياتيلار " غافل نمانده و با سرودن باياتيهاي پر محتوا به خزينه ادبيات ما ظريفترين مرواريدها را پخش كرده است.جناب آقاي دكتر ترابي ( حلاج اوغلو ) جامعه شناس بزرگ آسيا در مجله وارليق 1369 شماره 4 شعر تاريمين تئللري يا " تاريمين اينجه تئللري " شعر مجموعه سينه بير باخيش چنين مي نويسد:در موقع خواندن شعر " نصير " انسان چنين تصور مي كند كه از سيماي شعر شاعر جناس مي بارد. و يا شاعر در مجلس زيباييها و زيبايان رشته هاي جواهرنشان شعر را به گردن عروس ادبيات ايل آويخته و مرواريدهاي درخشان را بر سر او شاباش مي كند. و در يك جمله اگر بگوييم كه جناس بزرگترين امتياز شعر "نصير " و هنر برجسته و فهم شاعر است باز هم هيچ اغراق نكرده ايم كه اگر بگوييم " نصير " به اوج قله شعر جناس دست يازيده است.روان شاد آقاي احمد شايا " آلاو " شاعر و محقق و نويسنده چيره دست كه در كلاس دوم متوسطه معلم نصير بود. در روزنامه ديواري " مشعل " كه هفتگي منتشر ميشد و نصير خود يكي از گردانندگان آن بود نوشته بود : " با اين قريحه و استعداد نصير " در آينده يكي از شعرا و نويسندگان بزرگ خواهد بود ".نشريه " حازار شعر آخشاملاري " شبهاي شعر خزر استانداري استان الازيق تركيه در قسمت بيو گرافي نصير مي نويسد: به وضوح مي توان گفت كه تا به امروز كسي در زبان فارسي و تركي به اندازه ايشان شعر جناس نسروده و نيز به اندازه ايشان عاقلانه با كلمات بازي نكرده است. بدين سبب در ايران نصير پايگذار را آقاي شعر جناس ناميده اند. نتيجه اين كه " نصير " را آقا، پدر، مادر، سلطان و الهه شعر جناس و ايهام ناميده اند.كتاب " فارسي عمومي " كه در دانشگاه آزاد اسلامي تبريز تدريس مي شود يك صفحه اش را هم به " نصير " اختصاص داده و از اشعار جناس ايشان به عنوان شاعر جناس گوي معاصر نام برده است.اشعار جناس ايشان ده ها بار از شبكه هاي چهار و پنج تلويزيون و همچنين از تلويزيونهاي اروميه، و راديو تلويزيونهاي تركيه، نخجوان، باكو، نروژ و اكثر كشورهاي ترك زبان بارها پخش شده است.وي به عنوان نماينده شعراي ترك زبان ايران دو بار به دعوت استانداري استان الازيق به تركيه سفر كرده و به برنامه هاي بسيار موفقيت آميزي داشته است.وي دوبار يكي به دعوت وزارت امور خارجه ايران به مناسبت افتتاح سر كونسولگري ايران در جمهوري خود مختار نخجوان در پارلمان آنجا با اشعار خود شوري به پا كرده و يك بار هم به دعوت اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي تبريز در نخجوان برنامه موفقيت آميزي داشته است.كتاب " اشك اسب " داستانهاي واقعي نصير در سال 1382 از طرف سازمان ملي جوانان ايران اثر برگزيده انتخاب شده و به دريافت لوح تقدير و جوايز نفيسي نايل شده است." نصير " چندين سال با هفته نامه فرهنگ آفرينش دانشگاه آزاد اسلامي به عنوان خبرنگار، شاعر و نويسنده با آن هفته نامه همكاري داشته است و بارها مورد تقدير قرار گرفته است وي مدت يك سال با ماهنامه " جوالدوز " كه به مديريت خانم زهره وفايي در تبريز منتشر ميشد همكاري داشته و به نامهاي: يولسوز، تورآتان " نصير " و كم رو در آن مطالب طنز، شعرهاي جناس فارسي و تركي و داستان نوشته است و در آن ماهنامه از ايشان مطالب بسيار جالب و دلچسب چاپ و منتشر شده است. نصير در اكثر روزنامه ها شعر و مطلب مي نويسد و با روزنامه عصر آزادي تبريز همكاري نزديك دارد. اشعار جناس نصير سبب غني تر شدن زبانهاي فارسي و تركي شده و او با اشعار جناس خود هزاران لغت زيبا و بديع و جالب به اين دو زبان به ارمغان آورده است. به جرات مي توان گفت كه صنعت شعر جناس را در فارسي و تركي از خواص به عوام هديه كرده و توده را با زيبائيهاي شعر جناس آشنا و علاقمند كرده است. وي در سال 1356 ازدواج كرده و ثمره آن يك پسر و يك دختر مي باشد پسرش مهدي خلبان هواپيمايي كشوري و دخترش در رشته كامپيوتر فارغ التحصيل شده و هم اكنون در يك كار هنري اشتغال دارد.همسرش خانم غزال اكبري، مرحوم دبير ورزش دبيرستانهاي تبريز بوده و يكبار هم به دعوت دولت آلمان به شهر هانور سفر كرده و در جشن بين المللي بزرگ ژيمناستيك شركت كرده بود. " نصير " در حادثه اي ايشان را از دست داد و يك ضربه سخت و جبران ناپذيري به نصير وارد كرد. روانش شاد باد. وي هميشه ميگفت با اينكه دلم مي خواهد صد سال عيش و زندگاني كنم ولي آرزو دارم جوانمرگ شوم اين مطلب را ده ها بار تكرار كرد و اين خود يك تضاد بود و او به ناچار در سال 1364 چنين سرود:زنم ميــگفت دارم آرزويي كنم صد سال عيش و زندگانيولي وقتي اجل آيد سراغم بميرم در كمـــال نوجـــوانيكتاب هاي : اشك اسب ( داستانهاي واقعي ) – ناردانالار ( دو بيتي هاي تركي جناس ) – قيزيل سالخمي ( سئچيلميش لر ) كليات ديوان فارسي – كليات ديوان تركي از ايشان آماده چاپ مي باشند نصير اخيراً اقدام به داير كردن سايت به نام خود كرده است:WWW.Jeanas.ir

۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

غزل



می آمده بود و در به در در می زد

بر کلبه ی کوچک دلم سر می زد

جز باده کسی سراغ دل را نگرفت

آن روز که غم به سینه خنجر می زد

بنشین

========
آمدی راحت جانم بنشین
بنشین سرو روانم بنشین
تو بیا شکوه ی دل باز کنم
گر چه دانم نتوانم بنشین
بنشین تا به رخت برگ گلم
ژاله از دیده فشانم بنشین
بنشین و بنشان جوش و خروش
از دل و روح و روانم بنشین
تا که بینم نظری روی تو را
بنشین راز نهانم بنشین
بنشین ازدل (سرخی)غزلی
بشنو شعر روانم بنشین

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

غزلی ترکی از استاد پایگذار



یک شعر ترکی از استاد پایگذار

==========================


كــاش‌ گــئده‌ گَلـــمه‌يـــه‌ بو ســينه‌مه‌ بيرده‌ نَفَسيم‌


چوْخ‌ قارانليقدي‌ قفس‌ چيخدي‌ جانيم‌ باتدي‌ سسيم‌


كاش‌ كي‌ زيـندانـدادا يــالــقــيـزليقا بير درمـــان‌ اوْلا


واردي‌ نه‌ درديــمـــه‌ درمــان‌ نه‌ده‌ بــيــر دادرســيـم‌


بير قـفس‌ گوشـــة‌ ويــرانـه‌ده‌ ويـــران‌ كــؤنـــولــــه‌


اوْخــشـوري‌ زيـنـدانا آز چــوخ‌ بو داراشليق‌ قفسيم


‌دوْيموشــام‌ بوْ ياشـاماقدان‌ نفسيم‌ سايه‌، دوشوب‌


بوُيوُموش‌ گر ياشــاماِق ايسـته‌ميرم‌ اوْلــدو، بسيم‌


يوْلــــونوب‌ قوْل‌ قاناديم‌ سانكي‌ سينيب‌ بال‌ و پريم‌


قالدي‌ سينه‌م‌ ده‌ گوزل‌ آرزيلاريــم‌ خوْش‌ هوسـيــم‌


هر كسين‌ اوْلماسـا امـــيــدي‌ حــايــاتـــيــندا، بوُراخ‌


دئمه‌ بــيــهــوده‌ يئره‌ من‌ نـــه‌ رواديــر تــلــه‌ســيــم‌


هــئـــچ‌ مــنـي‌ قوْرخودا بيلمز نه‌ شكنجه‌، نه‌ اؤلوم


‌ســؤيــودون‌ يــاپراقي‌ تك‌ بس‌ نييه‌ هر يئلدن‌ اسيم


‌قــفســيــم‌ اوْلسادا پولاد گــركـــدير چــالــيــشــام‌


ديــرنــاغــيــم‌ يا كـي‌ ديشيم‌له‌ اوْنو هّمت‌له‌ كسيم‌


بو قارانليق‌ گــئــجــه‌ گئدمــك‌له‌ قفس‌لر سيناجاِق


گــتــيــرر مــژده‌ «نـصـيـر»آ بــو سـحر گلسه‌ نسيم‌

غزلی جدید



لب یار است و یا جام

============
طرف باغ و لب جو ، مجلس جام است اینجا
صحبت از میکده و شرب مدام است اینجا
لب نهادم به لبی مست ، ندانستم و لیک
لب یار است و یا جام ، کدام است اینجا
خرقه ام گر چه کنون رهن در میکده هاست
رای ساقی چه بود طرفه کلام است اینجا
ناصح ار تو به نکردیم در این عهد چه باک
عهد ما با می و میخانه مدام است اینجا
( سرخی ) از حسن رخ ساقی میخانه بگو
نقل قول سخن شیخ حرام است اینجا
عروسیست
==============
با رفتن زمـستان ، هر دانه را عروسیست
در کوی می فروشان ، پیمانه را عروسیست
با کــاروان لیلی، ســالار کـاروان گفت
در بدر کامل امشب دیوانه را عروسیست
بازار وهم گرمست زآن رو در ایــن زمانه
با زاهـد ریــایی ، افسانه را عروسیست
افسرده دل نشستند ، در بــزم، میگساران
دردست شیخ و زاهد ، صددانه را عروسیست
از جـام مانده نامی از می حکایتی نیست
مستان چه چاره جوییم؟میخانه را عروسیست
خون است اشک دیده ، ( سرخی ) چه سان بگویم
با مرگ آشنایان ، بیـــگانه را عروسیست
ـ ـ ن ـ ن ـ ـ ـ ـ ن ـ ن ـ ـ

غزلی جدید

gafar sorkhi

ای فدای چشم تو...
================
ای فدای چشم تو خمخانه ها

کشته ی شمع رخت پروانه ها

چشم مست می فروشت هر که دید

از نظر می افکند پیمانه ها

حلقه ی زنجیر زلفت ای پـری

در پی خود می کشد دیوانه ها

سینه را صد پاره کردند ای عجب

در خم زلف سیاهت شانه ها

از سر شب تا سحر افسونگرا

گویم از خال لبت افسانه ها

هم چو مجنون می شود روزی یقین

غصه ی ما قصه ی ویرانه ها

از غم (سرخی) چه پرسی ؟ کو فتاد

واله و حیران در میخانه ها