خروش خم
شمع رخسار تو را دیده و پروانه شدیم
آشنای تو شده با همه بیگانه شدیم
دل دیوانه ی ما را که به زنجیر تو بست ؟
که کنون گرم خط ابجد طفلانه شدیم
در قمار دل اگر برد نصیب تو شده است
لیک ماهم به رخت واله و دیوانه شدیم
شعله ی آتش رخسار تو افروخت و سوخت
خانه ی دل ! که کنون ساکن ویرانه شدیم
صنما دل برد ار نرگس مستت نه عجب!
ما که مرغ حرمیم ، سائل بتخانه شدیم
نا زنینا همه از جوش و خروش خم می
این چنین طالب آن نرگس مستانه شدیم
(راسخ ) این طرز غزل شیوه ی (سرخی) است مگر ؟
که همه پیر و جوان راهی میخانه شدیم
شمع رخسار تو را دیده و پروانه شدیم
آشنای تو شده با همه بیگانه شدیم
دل دیوانه ی ما را که به زنجیر تو بست ؟
که کنون گرم خط ابجد طفلانه شدیم
در قمار دل اگر برد نصیب تو شده است
لیک ماهم به رخت واله و دیوانه شدیم
شعله ی آتش رخسار تو افروخت و سوخت
خانه ی دل ! که کنون ساکن ویرانه شدیم
صنما دل برد ار نرگس مستت نه عجب!
ما که مرغ حرمیم ، سائل بتخانه شدیم
نا زنینا همه از جوش و خروش خم می
این چنین طالب آن نرگس مستانه شدیم
(راسخ ) این طرز غزل شیوه ی (سرخی) است مگر ؟
که همه پیر و جوان راهی میخانه شدیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر